در چکیده این مقاله آمده است:
صاحبنظران مدعی هستند که سیاستهای عمومی «اغلب اوقات» شکست میخورند. پرسش مقاله حاضر این است که: «بسامد این شکست چقدر است»؟ این یک پرسش مهم است، چرا که سیاستهای عمومی منابع را جذب میکنند تا به مسائل اجتماعی اساسی رسیدگی نمایند. ما باید بدانیم که آیا این سیاستها نمایانگر سرمایهگذاریهای اجتماعی نامطلوب هستند (و مرتباً در حل و فصل مشکلات اصلی با هزینههای بالا شکست میخورند) یا خیر. متأسفانه ارزیابی این موضوع کار سادهای نیست. بسیاری از سازمانهای مرتبط با سیاست عمومی (به ویژه دولتها) بررسیهای در دسترسی را پیرامون کلیت موفقیت و شکست [این سیاستها] ارائه نمیکنند. اما بانک جهانی چنین بررسی را ارائه میکند؛ این نهاد از اقدامات سیاستی که در دولتهای سراسر جهان انجام میگیرند، حمایت میکند. لذا مقاله حاضر نرخهای شکست بانک جهانی را بررسی میکند. طبق یافتههای این مقاله پاسخها به سؤال «بسامد شکستها» بسته به پاسخهای یک پرسش دیگر یعنی «اصولاً شکست چیست؟»، متفاوت هستند. این مقاله در بررسی هر دو سؤال به یک گرایش در بانک جهانی (و احتمالاً همه سازمانهایی که از فرآیندهای سیاستیِ «برنامهریزی و کنترل» عقلانی استفاده میکنند) پی میبرد: گرایش به سنجش «موفقیت پروژهای و نتیجهای» و نه با نگرشی گستردهتر نسبت به موفقیت، مانند اینکه «مشکلات با یک تأثیر توسعهای حل و فصل میشوند». این بدان معنا است که سازمانهای سیاستی مانند بانک جهانی موفقیت را بر اساس حصول نتایج برنامهریزی شده از طریق یک فرآیند کارآمد میسنجند؛ و نه بر این اساس که آیا سیاستها مشکلاتی را که در وهله اول نیازمند مداخله بودند، حل میکنند یا خیر؛ یا اینکه آیا سیاستها نتایجی منجر به توسعه را در پی دارند. آیا شهروندان خواهان آن هستند که سازمانهای سیاست عمومی موفقیت را اینگونه تعریف کنند؟
برای مطالعه و دریافت متن کامل این مقاله، روی لینک زیر کلیک کنید.
نظرات شما ( 1 نظر )