این پژوهش با حمایت دفتر نظارت و ارزشیابی وزارت دفاع و در مرکز سیاست امنیت و دفاع بینالمللی مؤسسه پژوهش ملی رند انجام شده است. مؤسسه پژوهش ملی رند، مرکز تحقیق و توسعهای است که با بودجه فدرال اداره میشود و بودجه آن از سوی دفتر وزیر دفاع، ستاد مشترک، فرماندهی رزمی یکپارچه ایالاتمتحده، نیروی دریایی، تفنگداران دریایی، سازمانهای دفاعی و جامعه اطلاعات دفاعی تأمین میشود.
***
در جلسه مطالعاتی 12 اکتبر 2015 کمیته دائمی پلیتبوروی حزب کمونیست درباره حکمرانی جهانی، شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، اعلام کرد که «هدف اصلی مشارکت پکن در حکمرانی جهانی کمک به تحقق رؤیای چین برای تجدید حیات عظیم ملت چین است». به باور بسیاری از ناظران، ابهام و گنگی این اظهارات و پیامهای متناقضی که از رفتارهای اخیر چین برداشت میشود بیانگر عدم قطعیت و ابهام در رویکرد یک چین بیش از پیش قدرتمند در قبال نظم بینالملل پس از جنگ جهانی دوم است. چین برای تحقق هدف اعلامی خود مبنی بر «تجدید حیات» از جهان چه میخواهد؟ «تجدید حیات» چین چه معنایی برای نظم بینالمللی دارد؟
پژوهش حاضر یکی از ارکان تلاش گستردهتر مؤسسه رند، «پروژه ایجاد یک نظم بینالمللی پایدار»، برای بررسی ماهیت، وضعیت و آینده احتمالی این نظم پس از جنگ محسوب میشود. گزارشهای پیشین این مطالعه تلاش کردهاند تا تعریفی از این نظم ارائه دهند، سلامت کنونی آن را ارزیابی کنند و به بررسی مسیرهای جایگزین و پیامدهای آنان بپردازند. این گزارش تحلیلی درباره منافع، رفتار و چشماندازهای آینده چین است و تاریخ معاصر تعامل این کشور با نظم بینالملل و خط سیرهای احتمالی آن در آینده را مورد بررسی قرار میدهد. پژوهش حاضر میکوشد تا این مسأله را دریابد که برخورد چین با نظم بینالملل در دهههای گذشته چگونه بوده است و بدل شدن این کشور به یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان چه تغییری در رویکرد پکن ایجاد خواهد کرد. این مطالعه امیدوار است تا فرصتهای موجود برای ایالاتمتحده را نیز تشریح کرده و حوزههای محل دغدغه و نگرانی را مشخص نماید.
این مسئله که چگونه ظهور چین نظم بینالمللی را متأثر میکند، اهمیت قابل توجهی برای آینده سیاست جهانی دارد. پژوهشهای خوب و قابل اتکایی در زمینه خطرات گذار و جابهجایی میان قدرتهای بزرگ تثبیت شده و قدرتهای در حال ظهور وجود دارد، اما این مسأله را که آیا چین و ایالاتمتحده با یکدیگر درگیر خواهند شد یا نه توضیح نمیدهند. پارهای از صاحبنظران اظهار داشتهاند که چین به دنبال «براندازی» نظم بینالمللی است. برای نمونه، مایکل پیلزبری ادعا نموده که چین «نقشهای سری» برای براندازی هژمونی آمریکا و ایجاد سلطه خود بر جهان دارد. مارتین ژاک چشماندازی از نظم جهانی چین-محور را ترسیم کرده است. برخی دیگر از کارشناسان این مسئله را مطرح کردهاند که آیا چین از اراده و توانایی لازم برای دگرگونی و ایجاد نظم برخوردار است. میشل سوین به این نتیجه رسید که چین با حفظ نظم موجود به دنبال اصلاح آن است. دیوید شامبو با توجه به قدرت و تأثیرگذاری محدود چین و رویکرد «منفعل و محدود» آن در دیپلماسی، ابراز تردید نمود که چین ظرفیت و توانایی رقابت بر سر رهبری جهانی را داشته باشد. توماس کریستنسن تصویر پیچیده و ظریفی از تعامل چین با نظم جهانی ترسیم میکند، اما نگران است که «تلفیق شوم مماشات خارجی و اشتیاق داخلی پکن» موجب برانگیختن سیاستهای خصمانهای از جانب این کشور شود.
چینی که به طور گسترده از هنجارهای حاکم بر نظم حمایت کند و به سمت ثبات و رفاه حرکت کند -حتی در صورت مخالفتهای مکرر با ایالاتمتحده و تلاش برای گسترش دامنه نفوذ خود- میتواند به حفظ ارکان اصلی یک نظم بینالمللی باثبات کمک کند. چینی که بخواهد به بسیاری از نهادهای نظم بیتوجهی کند و آنها را با جایگزینهای چینمحورانه تعویض نماید و حتی با سلطهطلبی و طرح ادعای حاکمیت بر برخی مناطق آتش جنگ را شعلهور کند، میتواند نظم را به ورطه سقوط یا برخورد خشونتآمیز بهخصوص میان چین و ایالاتمتحده بکشاند. موضع چین در قبال نظم بینالمللیِ حاضر، در مشخص شدن آینده آن سهم بسزایی دارد.
شواهد و قراین در مورد اینکه چین ممکن است در آینده چه رویکردی را در پیش بگیرد مختلف و متغیر است. رهبران چین در بیانات رسمی خود گفتهاند که از نهادهای بینالمللی حمایت میکنند، اما مخالف ارزشهای لیبرال دموکراتیک غربی و سیستم اتحادهای نظامی هستند که نقشه راه آمریکا برای نظم جهانی به شمار میروند. رهبران چین نیز بهمانند هر کشور قدرتمند دیگری به دنبال آن هستند که از نفوذ روزافزون کشورشان برای شکل دادن به قواعد نظم حاکم در راستای تأمین منافع خود استفاده کنند و قواعدی که منافعشان را به خطر میاندازد، کنار بگذارند. رهبران چین همچنان از چه نهادها و قواعد مربوط به نظم حمایت میکنند؟ و به دنبال تغییر کدام نهادها و قواعد هستند؟ چه تغییرات بالقوهای میتواند منافع ایالاتمتحده را مورد تهدید قرار دهد؟
برای انداختن پرتویی روشن بر این پرسشها و به دست دادن چشماندازی سودمند، گزارش حاضر پژوهشهای دانشگاهی موجود در مورد ظهور چین، مشارکت در نهادهای بینالمللی و فعالیتهای امنیتی منطقهای این کشور را بررسی میکند. این گزارش همچنین رفتار جمهوری خلق چین، بیانات رسمی آن و مقالاتی که در رسانههای خبری دولتی در راستای حمایت از نگرشها و اقدامات بالقوه چین در آینده پیرامون نظم بینالمللی چاپ شدهاند را مورد واکاوی قرار میدهد. اگرچه گزارش حاضر حاوی شرح جامعی از دیدگاههای رسمی و غیررسمی چین نسبت به نظم بینالملل نیست، اما آنها را از نشریاتی که این دیدگاهها را با جزئیات توضیح میدهند، استخراج کرده و بهطور خلاصه ارائه نموده است.
پیچیدگی نظم بینالملل و تنوع ارکان آن چالش اجتنابناپذیری را بر سر راه هر تحلیلی از رویکرد چین قرار میدهد. چین به مانند غالب کشورهای مهم و تأثیرگذار، در بسیاری از نهادها و فرآیندهای نظم حاکم مشارکت کرده و بسیاری از هنجارها و قوانین را رعایت میکند. اما با وجود این، چین با تعدادی از هنجارها و نهادهای مهم همچون حقوق بشر، لیبرال دموکراسی و امنیت مبتنی بر اتحادهای نظامی مخالف است. همانند سایر قدرتهای بزرگ، پیروی چین نیز از قواعد زمانی که پای منافع ملی به میان میآید یکسان نیست.
یکی از دلایل عمده دشواری انجام چنین ارزیابی را باید در پیچیدگی نظم بینالمللی -یا انواع چندگانه نظمی- که چین در حال واکنش به آنها است جستجو کرد. برای مثال، حمایت کلی چین از نظم اقتصاد جهانی با تردید و بدبینی آن نسبت به ابعاد سیاسی نظم سیاسی جهانی همانند کنوانسیونهای حقوق بشری در تضاد است. در طول زمان، رویکرد چین نسبت به بخشهایی از نظم امنیت جهانی تغییر کرده است. در برخی از موارد، به مانند مقابله با تهدید دزدی دریای بینالمللی، چین به سمت همکاریهای بیشتر حرکت کرده است. در دیگر موارد، همچون نقش سیستم اتحاد ایالاتمتحده در آسیا، موضع چین بیشتر سمت و سوی انتقادی یافته است. بنابراین، سخن گفتن از تعامل چین با «نظم بینالمللی» چندان دقیق نیست، بلکه رویه و موضع چین بر اساس ارکان و مؤلفههای نظم بینالمللی تا حد زیادی متفاوت بوده است.
علاوه بر این، مورد چین نشان میدهد که یک کشور اهداف استراتژیک خود را -دستکم تا حدودی- در پاسخ به دگرگونی ساختار سیاست بینالمللی تغییر میدهد. با پراکندگی فزاینده قدرت اقتصادی در میان کشورهایی بیشتر و وابستگی روزافزون چین به اقتصاد جهانی، این کشور مجبور شده تا موضع دیرینه و عمدتاً منفی خود را در قبال حکمرانی جهانی رها کند. گزارش حاضر به دنبال توضیح این مسأله است که رهبران چین چگونه با پیگیری شکل فعالانهتری از رهبری بینالمللی در کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت، به این مسأله بغرنج پاسخ میدهند.
در نهایت، تحلیل ما نشان میدهد که به شکلی فزاینده تفاوتی در نگرش غالب چین نسبت به نظم جهانی به وجود آمده است: تفاوت میان نظمِ با محوریت سازمان ملل متحد و نظم لیبرالِ با محوریت ایالاتمتحده که بر حقوق بشر و ساختارهای اتحاد آمریکایی متمرکز است. چین، راسخ و ثابتقدم از نظم نخست پیوسته حمایت کرده است و به نظر میرسد تا زمانی که قدرت فزاینده این کشور با سیستم سازگار باشد در بر همان پاشنه بچرخد -چیزی که مستلزم برخی رفتارها و تلقیات ویژه برای چین است همانطور که از سال 1945 برای ایالاتمتحده بود. با این حال، چین به شکل روزافزونی در مقابل نظمی که در آن واشنگتن نقش بیش از اندازهای در ایجاد و پیشبرد قواعد آن دارد از خود سرسختی نشان داده و جبهه میگیرد. نگرش چین نسبت به نظم بینالملل به شدت بستگی به آن دارد که کدام یک از این نظمها مورد بحث باشند. در واقع، این بدان معنا است که چالشهای پیشِ روی هژمونی ایالاتمتحده لزوماً به برخی از اشکال نظم قاعدهمحوری که قدرت چین را محدود میکنند بازنمیگردد. جدا کردن این دو، در سالهای پیشرو برای دیپلماسی ایالاتمتحده چالش بسیار مهمی محسوب میشود.
در چارچوب این محدودیتها و ملاحظات، تعامل بالقوه چین با نظم بینالمللی میتواند مرحله به مرحله آشکار شود. در بازه زمانی نزدیک (تا پنج سال)، چین از اصلاحات برای بهبود پاسخگویی و کارایی سازمانها و فرایندهای بینالمللی موجود دفاع می-کند. تلاشها در راستای ارتقای مجموعهای از ارزشها، هنجارها و اصول بهعنوان بنیان ایدئولوژیک برای اصلاح نظم، شاید در بازه زمانی میانمدت (5 تا 10 سال) جواب بدهد. اگرچه برای چین کار کردن با همین سازمانها و نهادهای موجود نیز امکانپذیر است، اما این کشور در حال ایجاد جایگزینهایی است که با نیازهایش تطابق بیشتری دارند. اثرات بلندمدت (بیش از ده سال) کمتر مشخص است؛ و دلیل این مسأله را باید در اینجا جستجو کرد که در چین بحث بر سر آینده پیشِ رو هنوز در جریان است. با این حال، اگرچه بسیاری از این اقدامات سالها زمان میبرد تا در سطح جهانی تحقق یابند، پکن از قبل تلاشهایی را در راستای بازسازی و تجدید سازمان منطقه آسیا-پسیفیک به خاطر نزدیکی آن به این کشور و اهمیت این منطقه برای منافع استراتژیک آن آغاز کرده است. بنابراین، سیاستهای چین در سطح منطقهای میتواند چشماندازی از مسیر سیاستهای خارجی این کشور در سطح جهانی فراهم آورد.
برای مطالعه و دریافت متن کامل این مقاله، روی لینک زیر کلیک کنید.