کد مطلب: 115337
سه شنبه 24 تیر 1399 09:00
طرح تدوین «نظام جایگزین بینالملل» (از طرحهای پژوهشی منتشرنشده سالهای 1384 تا 1392):
در بخشی از مقدمه جلد اول این پژوهش آمده است:
در چند سده اخیر فضای روابط بینالملل از تحول چشمگیری برخوردار شده است. اگر در دو هزار سال قبلتر از این دو امپراتوری مهم ایران و روم معادلات جهانی را رقم میزدند، در سیصد سال اخیر شاهد آن بودهایم که چند کشور استعمارگر سرنوشت و تقدیر ملتها را در کف خود گرفته و در راستای تأمین منافع حداکثری خود حتی از سرکوب ملتها و انجام جنایتهای بیشمار علیه بشریت چشمپوشی نکردهاند.
در این مسیر اما دولتهای غربی -که محور اصلی جریان موسوم به نظام سلطه به حساب میآیند- تنها به معادلات نظامی و امنیتی و لشکرکشیهای جنگافروزانه به بسط هیمنه و سلطه خود و بهرهکشی و استعمار ملتها اکتفا ننموده و با استعانت از تمامی حربههای ممکن در راه احقاق اهداف خود کوشیدهاند. در حقیقت هر چند چهره غالب جریانهای استعمارگر و سلطهطلب در چند سده قبل، چهره خشن نظامی و همراه با سیستم ارعاب و سرکوب مخالفان خود در کشورهای تحت سلطه بود، اما به زودی با رشد سطح آگاهی ملتها و شروع قیامهای مسلحانه علیه استعمارگران سلطهجو و در نتیجه روشن شدن ناپایداری این سیستم پلیسی، سلطه گران طرحی نو در انداخته و دورهای جدید از سلطه گری را پدید آوردند.
مهمترین مشخصه این دوره جدید که از آن به استعمار فرانو تعبیر میشود تکیه بر شیوهها و ترفندهای فرهنگی و روانی است که دران استحاله فرهنگی و هویتی ملتها به عنوان پیش درآمدی اساسی برای آغاز استعمار نامحسوس و پیچیده و پنهان به شمار میآمد. در حقیقت نظام سلطه مدرن برای تخدیر ملتها و به ویژه نسلهای جوان و فرهیخته که مهمترین مانع وابستگی کشور محسوب میشوند، نیازمند ابزارهایی بود که قبل از هر چیز اندیشههای بومی ملتها و نظام خاص ارزش آنها را از ایشان سلب نموده و سپس در اقدامی پسینی با ارائه هنجارهایی که از مکاتب خودساخته و منحرف غربی برآمده بودند، هویت جدیدی برای ایشان خلق کرده و آن را با کمک روشها و خلاقیتهای هنری به عنوان تنها الگوی مطلوب بر آنها تحمیل کند.
از اینرو نظام سلطه قبل از هر چیز نیازمند ایدئولوژی جهانشمول بود که بتواند به سهولت از مرزهای جغرافیایی عبور و در مرزهای فکری اندیشهورزان رسوخ نماید. فراماسونری و نظام ارزشی و هنجاری حاکم بر آن به خوبی میتوانست این خلاء را پر کند. چه آنکه مبانی نظریان همچون اومانیسم، سکولاریسم، جهانشمولی و... انقدر جذاب و عام به نظر میآیند که قادرند بسیاری از افرادی را که به دنبال یک ایدئولوژی پرطمطراق میگردند را ارضاء کند.
در گام بعدی و با سلب نظام ارزشی بومی به مدد لژهای فراماسونری، نوبت به ورود فرقههای انحرافی است تا خلاء فقدان معنویت مورد نیاز بشری را پر نماید. از اینرو فرقههایی همچون شیطانپرستی را برای عدهای و معنویتهای نوظهور را برای گروهی دیگر ترویج مینماید.
اما این همه کافی نیست. چه آنکه برخی از نظامهای ارزشی از چنان استحکامی برخوردار است که به راحتی نمیتوان آنها را از مسیر خود بیرون نمود. دین مبین اسلام خود گواه مهمی بر این موضوع است. چه آنکه هم مبانی نظری آن بر پایه استدلالات قوی فلسفی بنا شده است و هم از آموزههای عرفانی ناب و بیبدیلی برخوردار است. ازاینرو راه رقابت و ضربه مستقیم در خصوص آن کارساز نخواهد بود.
به همین دلیل استعمارگران در سدههای قبل به فکر تحریف اسلام افتاده و با جعل فرقههای متعددی در درون دو مکتب مهم اسلام یعنی تشیع و تسنن تلاش نمودند تا از پتانسیل و توان مذهب علیه خود آن بهره بگیرند. بهائیت و وهابیت دو فرقه مهم از این فرق به شمار میآیند که هر کدام در مسیر خود به طور کامل در خدمت تحقق اهداف و آمال نظام سلطه قدم برمیدارند.
صهیونیسم مسیحی نیز از دیگر فرقهها هستند که در همان مسیر تأمین منافع سلطه گران اما در جهان مسیحیت و یهودیت گام برمیدارند. آیین یهود نیز با توجه به ماجراجوییهای تاریخی و اهداف خبیثانهای که در خصوص جهان دنبال میکنند و شرح آن در کتاب پروتکلهای سران یهود آمده است، به طور آشکاری در همسویی کامل و بیبدیلی با جهان سلطه و اساساً خود بازیگری مهم و اساسی در پازل نظام سلطه قلمداد میشوند.
علیرغم وجود تفاوتهای ظاهری فراوان میان مبانی نظری، آموزهها و قواعد رفتاری مکاتب یاد شده، ویژگی مشترک تمامی مکاتب یاد شده، همسویی همگی آنها در تحقق منافع فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و امنیتی و..... نظام سلطه است که خود بیانگر چرایی حمایت همهجانبه این کشورهای از فرقههای یاد شده است.
برای آگاهی از سایر پژوهشهای انجام شده «طرح نظام جایگزین بینالملل» (اینجا) کلیک کنید.
برای مطالعه و دریافت متن کامل این پژوهش، روی لینک زیر کلیک کنید.