تحلیل استنادی پژوهشهای ملی و بینالمللی با رویکردی به آینده ایران
حکمرانی الکترونیک
در این پژوهش سعی شده تا با تحلیل استنادی تمام پژوهشهای ملی و مقایسه آنها با پژوهشهای بینالمللی، ابعاد و حوزههای مهم حکمرانی الکترونیک که متأسفانه علیرغم اهمیت زیاد تاکنون در کشور مغفول مانده مشخص شوند. پژوهش حاضر از لحاظ هدف کاربردی و ازلحاظ روش پژوهش از نوع توصیفی-تحلیلی با استفاده از روش تحلیل استنادی است. جامعه آماری آن شامل 15 مقاله و 4 پایاننامه داخلی و 737 مقاله بینالمللی از 6 بانک اطلاعاتی برای مقالات داخلی و پایگاه اسکاپوس برای مقالات بینالمللی است، این پژوهش فاقد مدل نمونهگیری است به دلیل آنکه تمام مقالات بدون محدودیت زمان و حوزه پژوهش با روش تمام شماری موردبررسی قرار گرفتند. ابزار گردآوری دادهها، مطالعه کتابخانهای و جستجوی نظاممند در بانکهای اطلاعاتی و آنالیز ریزالت پایگاه اسکاپوس و پیادهسازی و تحلیل دادهها در نرمافزار اکسل در قالب آمار توصیفی است. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که درحالیکه اهمیت موضوع حکمرانی الکترونیک در سطح ملی تا حدی است که منجر به تصویب و ابلاغ لایحهای بنام حکمرانی الکترونیک در کشور شده است اما کمیت پژوهشهای انجامشده بسیار کم است و همین میزان اندک از پژوهشها هم کاملاً پراکنده و بهدوراز روندی نظاممند هستند.
خصوصیسازی در شکل ظاهری عبارت است از فرآیندی که طی آن وظایف و تأسیسات بخش دولتی در هر سطحی به بخش خصوصی انتقال داده میشود. سیاست خصوصیسازی به عنوان بخشی از یک سیاست تعدیل ساختار اقتصادی از اوایل دهه 80 میلادی از طرف تعداد معدودی کشور صنعتی به اجرا گذاشته شد و رفتهرفته به سایر کشورها سرایت پیدا کرد. هدف مشترک خصوصیسازی در کشورهای مختلف با شرایط و ویژگیهای متفاوت از جمله ایران، تقریباً چیزی جزء بهبود بخشیدن به اوضاع و شرایط اقتصادی نمیتواند باشد. از جمله صنایع بزرگی که در ایران در مالکیت و انحصار تام دولت قرار دارند، رادیو و تلویزیون هستند. این در حالی است که به استناد تجربههای تاریخی و علمی موجود در جهان ایجاد انحصار و موقعیتهای ویژه و رانتی برای شخصیتهای حقیقی یا حقوقی در عرصههای مختلف اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و... اغلب موارد پیامدهای منفی و خسارات هنگفتی به دنبال دارد. در این پژوهش سعی گردیده که امکان تأسیس رسانههای دیداری و شنیداری خصوصی در راستای رسانه ملی و در کمک به اجرای اهداف حاکمیتی کشور در کنار رسانه ملی بررسی شود تا در ادامه ضرورت ورود بخش خصوصی به این بخش روشن شود و در پی یافتن پاسخ به این سؤال است که برای اجرای این هدف نهادهای حقوقی و حاکمیتی کشور چه قوانینی وضع کردهاند و موانع و راهکارهای حقوقی در خصوص امکانسنجی تأسیس رسانههای خصوصی چه است؟ یافتههای پژوهش با بهرهگیری از روش توصیفی- تحلیلی و جمعآوری اسناد کتابخانهای نشان میدهد که راه مقابله با موج جدید تهاجم تلویزیونی، شکستن انحصار در تلویزیون و گشودن مسیر حضور بخش خصوصی و مردمی در این عرصه است تا پتانسیل بهمراتب بیشتری از شرایط فعلی به ظرفیت محدود صداوسیما برای تولید و پخش برنامهها اضافه شود.
تحلیل سیاستگذاری سینمای پس از انقلاب با تأکید بر سیاستهای بنیاد سینمایی فارابی
نظریه سینمای دولتی ایران
نظریه سینمای دولتی ایران بیانگر نحوه مواجهه دولت جمهوری اسلامی با رسانه سینماست؛ رسانهای که رهبران انقلاب از همان ابتدا با تأکید بر اهمیت آن، «تغییر فرم» آن را در حکومت اسلامی وعده دادند و خواستار نظارت و دخالت دولت در آن شدند. با تأسیس «بنیاد سینمایی فارابی» در سال 1362، این خواسته محقق و از آن تاریخ، سینمایی که دولت خواهان تولید و توزیع آن بود، با اعمال سیاستهای سینمایی فارابی و هدایت و حمایت این «بنیاد» شکل گرفت.
اکنون چهار دهه از تأسیس بنیاد سینمایی فارابی میگذرد. در این مدت، مدیران این بنیاد، هر کدام بر اساس فرهنگ سیاسی دولتی که اجازه فعالیت از آن داشته و نیز ارزشها و باورهای خود، عامل و مجری سیاستگذاریهای سینمایی بودهاند. در این پژوهش تلاش شده تا سیاستگذاریهای سینمایی «بنیاد سینمایی فارابی»، نوع سینمای مورد هدایت و حمایت بنیاد و نیز روایت سیاستگذاران سینما و مدیران فارابی در پنج دولت بعد از انقلاب، با رویکرد نهادگرایی تاریخی و روش «تحلیل روایت»، در سه بخش تولید فیلم، نمایش آن و جشنواره فیلم فجر شناسایی و تحلیل شود.
یافتههای این تحقیق نشان میدهد سیاستگذاران و مدیران بنیاد سینمایی فارابی از زمان تأسیس تاکنون در اندیشه تولید فیلم ایرانی و ایجاد سینمای ملی بودهاند اما هرکدام با برداشتی خاص و متفاوت از رسانه سینما و مفهوم سینمای ملی و مخاطبان آن، اقدام به سیاستگذاری در سینما و ایجاد نظام خاص تولیدوتوزیع فیلم در ایران کردهاند.
بر مبنای این تحقیق، سیاستگذاران سینمای ایران فهم یکسانی از اینکه کدام نوع سینما میتواند در خدمت مردم و انقلاب باشد، ندارند. آنها همچنین در مواجهه با منتقدان خود توافقی در تعریف مشترک از فرهنگ، ارزش، مردم، سینمای ملی و منافع ملی ندارند، ازاینرو برای اثبات حقانیت خود دائم در نزاع ارزشی با همدیگرند و هرکدام «مردم» را شاهدی بر درستی سیاستهای خود میدانند.
اکنون چهار دهه از تأسیس بنیاد سینمایی فارابی میگذرد. در این مدت، مدیران این بنیاد، هر کدام بر اساس فرهنگ سیاسی دولتی که اجازه فعالیت از آن داشته و نیز ارزشها و باورهای خود، عامل و مجری سیاستگذاریهای سینمایی بودهاند. در این پژوهش تلاش شده تا سیاستگذاریهای سینمایی «بنیاد سینمایی فارابی»، نوع سینمای مورد هدایت و حمایت بنیاد و نیز روایت سیاستگذاران سینما و مدیران فارابی در پنج دولت بعد از انقلاب، با رویکرد نهادگرایی تاریخی و روش «تحلیل روایت»، در سه بخش تولید فیلم، نمایش آن و جشنواره فیلم فجر شناسایی و تحلیل شود.
یافتههای این تحقیق نشان میدهد سیاستگذاران و مدیران بنیاد سینمایی فارابی از زمان تأسیس تاکنون در اندیشه تولید فیلم ایرانی و ایجاد سینمای ملی بودهاند اما هرکدام با برداشتی خاص و متفاوت از رسانه سینما و مفهوم سینمای ملی و مخاطبان آن، اقدام به سیاستگذاری در سینما و ایجاد نظام خاص تولیدوتوزیع فیلم در ایران کردهاند.
بر مبنای این تحقیق، سیاستگذاران سینمای ایران فهم یکسانی از اینکه کدام نوع سینما میتواند در خدمت مردم و انقلاب باشد، ندارند. آنها همچنین در مواجهه با منتقدان خود توافقی در تعریف مشترک از فرهنگ، ارزش، مردم، سینمای ملی و منافع ملی ندارند، ازاینرو برای اثبات حقانیت خود دائم در نزاع ارزشی با همدیگرند و هرکدام «مردم» را شاهدی بر درستی سیاستهای خود میدانند.
این مقاله به بررسی امکان تغییر در آینده از طریق تغییر در ذهنیت سازندگان آن پرداخته است. بدین منظور تأثیر داستانها (به عنوان یکی از مهمترین کانالهای انتقال محتوا) بر نگرش کودکان (به عنوان یکی از اصلیترین سازندگان آینده) مورد بررسی قرار گرفته است. بر این اساس با فرض نقش اسطورهها و استعارههای موجود در شکلگیری رویکردهای جامعه فعلی میتوان با بازتعریف داستانها و افسانهها، باعث تغییر نگرش و ذهنیت در نسل بعدی شد تا آیندهای بدیل به همراه داشته باشد. در این مقاله با استفاده از روش تحلیل لایهای علتها و آزمودن دو فرضیه تحقیق، روایتهای مختلف فیلم و انیمیشن از کهنروایت «زیبای خفته» که به فاصله ۵۵ سال توسط کمپانی دیزنی ساخته شده است؛ مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفته است. به نظر میرسد در روایت جدید، مفاهیم کلیدی همچون بیگانههراسی، دموکراسی، احترام به طبیعت، مفهوم عشق حقیقی، مطلقگرایی و نگرشهای قومی، نژادی و جنسیتی با رویکردی متفاوت از روایت اصلی برای کودکان ارائه شده است و از آنها به عنوان طرحوارههای نیازمند تغییر استعمال شده است. نتایج تحقیق در گام نخست در گروه کانونی و سپس با استفاده از پرسشنامه مورد ارزیابی قرار گرفته است. نتایج نشان میدهد که طرحوارههای کلیدی در روایت مدرنتر دچار دگرگونی شدهاند که بر اساس روش تحلیل لایهای علتها، این امر میتواند با تغییر ذهنیت در کودکان منجر به شکلگیری آیندهای متفاوت شود.
مسائل زیستمحیطی کاسپین و همگرایی منطقهای
همگرایی در سایه محیطزیست
همگام با افزایش جمعیت و بهرهبرداری روزافزون و نادرست از منابع محدود، آسیبها و مخاطرات زیستمحیطی، ابعاد پیچیدهتری پیدا کرده است که نیازمند رسیدگیهای فوری است. کاسپین نیز بهعنوان بزرگترین دریاچه جهان، از این قاعده مستثنی نیست. بهرغم اقداماتی که در چند دهه اخیر در راستای ایجاد همگرایی و مقابله با مخاطرات زیستمحیطی این دریا توسط دولتهای ساحلی و نهادها و سازمانهای بینالمللی صورت گرفته است، تغییر چندانی در شرایط کلی آن شاهد نیستیم. در این شرایط، این پرسش مطرح است که پیشگیری و مقابله با مخاطرات زیستمحیطی دریای کاسپین، چگونه میتواند به همگرایی منطقهای منجر شود؟ فرضیه پژوهش این است که تلاش برای پیشگیری و کنترل مخاطرات زیستمحیطی کاسپین از رهگذر ایجاد همگرایی زیستمحیطی، به همگرایی منطقهای منجر میشود. هدف پژوهش تأکید بر نقش کلیدی جامعه در مبارزه با مخاطرات زیستمحیطی کاسپین و ایجاد همگرایی در این حوزه است. بدین منظور، این پژوهش در چارچوب نظریه نوکارکردگرایی و از طریق کاربست روش توصیفی-تحلیلی به پیش برده شده است. یافتههای پژوهش نشان میدهد، با بهرهگیری از دیپلماسی عمومی زیستمحیطی و عناصر تأثیرگذاری چون رسانهها، سمنهای ملی و بینالمللی و نهادهای آموزشی، دینی و حکومت و سازمانها و نهادهای بینالمللی، جامعهپذیری زیستمحیطی کشورهای ساحلی کاسپین، همگرایی زیستمحیطی و متعاقباً همگرایی منطقهای میتواند محقق شود.
فناوری خوشهبندی، رویکردی نوآورانه جهت مدیریت بهتر محیطزیست و توسعه پایدار است. هدف از پژوهش حاضر، بررسی فناوری خوشهبندی، بر توسعه پایدار با در نظر گرفتن متغیرهای میانجی و تعدیلگر است. پژوهش حاضر از لحاظ هدف، کاربردی، از لحاظ ماهیت و روش، توصیفی- پیمایشی از نوع همبستگی است. برای تست فرضیات، از پرسشنامه 35 سؤالی طبق طیف 5 گزینهای لیکرت، استفاده شده است. جامعه آماری پژوهش، شامل کارکنان بیش از 60 واحد خوشه صنعتی ادوات کشاورزی نگارخاتون واقع در شهرستان فامنین در استان همدان به تعداد 600 نفر است. حجم نمونه 234 نفر، که بر اساس جدول کرجسی و مورگان به روش طبقهای نسبی انتخاب شده است. پایایی با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ محاسبه و به منظور بررسی اعتبار سازه با استفاده از نرمافزار Lisrel از تحلیل عاملی تأییدی استفاده شد. به منظور تجزیهوتحلیل یافتهها از مدل تحلیل مسیر و برای تحلیل متغیر میانجی آزمون سوبل و برای تحلیل متغیر تعدیلگر از روش آزمون رگرسیون چندگانه تعدیلشده، استفاده شد. نتایج نشان داد، خوشه و ویژگیهای شخصیتی، رفتاری، فردی و سازمانی میتوانند بر عملکرد محیطزیست و توسعه پایدار به طور مستقیم و غیرمستقیم، تأثیر مثبت و معنیداری بگذارند. نتایج متغیر میانجی و تعدیلگر، نشان داد، مدیریت منابع انسانی سبز، تعهد سازمانی، رفتار سازگاربامحیطزیست و عملکرد محیطزیست نقش متغیر میانجی و نوگرایی سبز نقش متغیر تعدیلگر را در ارتباط بین متغیرهای دیگر، ایفا میکنند.
در چند دهه اخیر، رشد مصرف انرژی به ویژه در بخش خانگی کشور افزایش چشمگیری داشته است. در سال 1395، 42 درصد از برق کشور و 32.5 درصد از گاز طبیعی در بخش خانگی مصرف شد. با توجه به این سهم از مصرف انرژی، هدف از پژوهش، طراحی مدل مفهومی شبکه اهداف مصرف انرژی برق و گاز خانگی است. این پژوهش با استفاده از روش کیفی تفکر مبتنی بر ارزش انجام شد. این پژوهش از منظر هدف، کاربردی و از منظر نتایج تحلیلی و توصیفی است. برای گردآوری دادهها از مرور اسناد، ادبیات و مصاحبه با سیاستگذاران و خانوارهای تهرانی استفاده شد و عوامل مؤثر بر کاهش مصرف انرژی خانگی در دو دسته عوامل بنیادی و واسطهای در دو سطح رفتار مصرفکننده و الزامات سیاستی لازم برای تغییر رفتار استخراج شد. نتایج نشان داد علت افزایش مصرف از سوی مصرفکننده ناشی از 3 عامل عدم درک آثار مصرف بیرویه، ناآگاهی در زمینه روشهای مدیریت اثربخش مصرف انرژی و عدم شناخت و دسترسی به تجهیزات کاهش مصرف و سبد بهینه انرژیهای مختلف برای کاهش مصرف انرژی است. سیاستگذاران نیز به دلیل درک ناکافی از دانش روشهای کاهش مصرف انرژی خانگی و عدم تسهیل پیادهسازی سیاستهای مستدل، نتوانستهاند مصرف بخش خانگی را کنترل نمایند.
نظام ملی نوآوری به عنوان رویکرد سیستمی به نوآوری، دربرگیرنده عناصر و ارتباطاتی است که در جهت تولید، انتشار و استفاده از دانش جدید و سودمند از نظر اقتصادی، با یکدیگر در تعاملند و در درون مرزهای یک کشور عمل میکنند. رویکرد نظام ملی نوآوری، که نهادها و کارکردهای مختلف دخیل در توسعه علمی و فناورانه کشورها را در بردارد، یکی از رویکردهای مناسب برای تحلیل وضعیت علم، فناوری و نوآوری و ارائه سیاستها و راهکارهای همهجانبه برای تقویت نوآوری در کشور است. هدف پژوهش حاضر استخراج ویژگیهای اصلی نظام ملی نوآوری ایران است که جهت دستیابی به آن از رویکرد ترکیب نظاممند تحقیقات استفاده میشود. نتایج حاکی از آن است که ضعف در سیاستگذاری، سیستم نظارت و ارزیابی از سیاستگذاری تا اجرا، حکمرانی نظام ملی نوآوری کشور، تسهیل و جهتدهی تحقیقات و فعالیتهای نوآوری، تحقیق و توسعه، کارآفرینی، توسعه نیروی انسانی، انتشار فناوری، تسهیل، هدایت و تأمین مالی فعالیتهای تحقیق و توسعه و شکاف در بین بازیگران نظام ملی نوآوری از جمله ویژگیهای منفی نظام ملی نوآوری ایران بود. و ویژگیهای مثبت نظام ملی نوآوری ایران نیز شامل توسعه کمی (توسعه دانشگاهی، توسعه نیروی انسانی، تحقیقات توسعهای و کاربردی و پژوهشگران جوان و مستعد) است.