افسانههایی که در مورد انقلابها میدانیم، با آنها به عنوان رها شدن ناگهانی انرژی مردمی و دگرگونی اجتماعی برخورد می شود. اعمالی چشمگیر در یک روز خاص – سقوط باستی در پاریس در ۱۴ ژوییه ۱۷۸۹ و توفانی که نیمه شب ۲۴ اکتبر ۱۹۱۷ کاخ زمستانی در سن پترزبورگ (پتروگراد آن زمان) را درنوردید- به عنوان نماد انقلاب های فرانسه و روسیه شناخته می شوند. اکثر اشخاص هنگامی که به «انقلاب» میاندیشند، به فکر مجموعه ای سریع از رویدادها می افتند که طی چند هفته یا چند ماه منجر به سقوط رژیم قبلی، برساختن رژیم جدید و پذیرش نظم جدید توسط مردم (یا اجبار آنها به پذیرش) می شود.
مطالعات انقلاب هم معمولاً بر لحظات «انفجاری» انقلاب تمرکز میکنند و عمدتاً بر شرایطی تأکید دارند که به چنین انفجارهایی منجر شده است. این تأکید به نظریه های دولت محور (state-centered) انقلاب منتهی شده که شروع انقلاب در آنها عمدتاً مشکل فروپاشی دولت قلمداد میشود و تبیین آن را باید در آسیبپذیریهای ساختاری در برخی از انواع دولت ها جستجو کرد.
برای دریافت متن کامل این مقاله از لینک دانلود زیر استفاده کنید.