مقدمه
فهم انتخابهای غذایی مصرفکنندگان اهمیت کلیدی برای تولیدکنندگان و خردهفروشان مواد غذایی و نیز متخصصان امر ارتقاء سلامت و تغذیه داشته و در تدوین سیاستهای بهداشتی و تغذیهای حائز اهمیت است. انتخاب غذا همچون انتخاب در سایر عرصههای زندگی، پدیده پیچیدهای است که تحت تأثیر محدوده وسیعی از عوامل قرار دارد (1 و 3). این عوامل را میتوان به 3 گروه اصلی تقسیم نمود: عوامل مرتبط با غذا یا محصول غذایی که بر خواص فیزیکی، شیمیایی، ویژگیهای حسی غذا و نیز محتوی تغذیهای آن تأکید دارند؛ عوامل مرتبط با مصرفکننده نظیر سن، جنس، شخصیت، فیزیولوژی و روانشناسی و در نهایت، عوامل مرتبط با محیط که دربرگیرنده موضوعات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی هستند (2).
روانشناسی اجتماعی چگونگی افکار، احساسات و رفتار افراد را تحت تأثیر حضور واقعی، فرضی و یا ضمنی دیگران بررسی میکند و رفتار انسان را بهعنوان نتیجه تعامل حالات ذهنی و شرایط اجتماعی توضیح میدهد. شاید بتوان ادعا نمود روانشناسی اجتماعی، شکاف میان روانشناسی و جامعهشناسی را در برمیگیرد. در این نوشته سعی بر آن است که رفتار، اعمال و احساسات خاص منجر به انتخاب غذا از این دیدگاه بررسی شود.
انتخاب غذایی؛ عوامل روانشناختی
زندگی ما تحت تأثیر انتخابهایی است که انجام میدهیم. انتخاب در زبان عامیانه به گزینه یا راه جایگزین تعبیر میشود. واژه de-cide معادل مفهوم تصمیمگرفتن، در اصل به معنای کشتن است و اشاره به این امر دارد که با اتخاذ یک تصمیم و انجام انتخاب، گزینههای کنارگذاشتهشده دیگر وجود نخواهند داشت. در این میان، تأسف ما برای ازدستدادن سایر گزینهها بستگی به درجه اهمیت آنها و نیز ارزیابی ما از خطر دارد (1). در عصر حاضر بهواسطه رشد صنعتی، تولیدات انبوه و نیز مصرفگرایی، اهمیت این بحث بیشازپیش مطرح است.
هر فرد روزانه بر اساس معیارهای متعددی تصمیم میگیرد چه غذایی را برای خوردن انتخاب کند. عادات، باورها، نگرشها و ارزشها در کنار سایر عوامل بر انتخابها اثر میگذارند. در حقیقت، این فرآیند پیچیدهتر از صرف دوستداشتن یا نداشتن یک غذا است و نمیتواند تنها بهعنوان نتیجه ترجیحات فردی دیده شود. ضمن اینکه بر خلاف تصور رایج با وجود تنوع در عرضه اقلام غذایی، بهواسطه محدودیتهای بیولوژیک، فرهنگی، اقتصادی و نیز سایر عوامل، وسعت انتخابهای ما محدودتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. حتی میتوان ادعا نمود که به معنای واقعی انتخابی انجام نمیشود و بیشتر انتخابها دستکاری، محدود و تحمیل میشوند. ازاینرو، لازم است با شناخت محدودیتهای تصمیمگیری و راههکارهای کاهش آن، انتخابهایی حتیالامکان آگاهانهتر و مطمئنتر داشت (1 و 4). انتخاب غذا، تصمیمی پویاست که در طول زمان تغییر میکند و بدون شک در روشهای جدیدی نیز در آینده تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. در کنار پویایی و پیچیدگی، انتخابهای غذایی موقعیتی نیز هستند و در طول زندگی یک فرد تغییر میکنند. تصمیمات غذایی نه تنها درباره غذا، بلکه درباره سایر جنبههای یک موقعیت که در آن رفتار غذایی اتفاق میافتد نظیر زمان و مکان تغییر میکند (1 و 5). در طول قرن گذشته، عرضه کالا، خدمات و نیز کثرت انتخابها بیسابقه بوده است. در چنین عصری، بیشک خریداران حتی اگر دست به انتخاب نزنند، انتظار دارند محدوده وسیعی از انتخابها را در اختیار داشته باشند؛ چراکه این امر موجب رضایتمندی آنها است. نکته حائز اهمیت این است که با افزایش تعداد گزینهها، انتخابها بهمراتب سختتر میشوند و به سبب این احتمال که شاید بهترین انتخاب ممکن انجامنشده باشد، احساس نارضایتی در آینده از انتخاب افزایش مییابد. ضمن اینکه باید گزینههای خوب و مناسبی برای انتخاب وجود داشته باشند؛ چون در غیر این صورت انتخاب در میان گزینههای بد معنا نخواهد داشت. در واقع، میتوان ادعا نمود ما انتخابهای بیشتری نسبت به نسل گذشته نداریم، هرچند نسبت به محدودیتها در انتخاب آگاهتر هستیم. از طرفی، تنوع در ارائه محصولات غذایی، بهطور الزامی، رفاه را در پی ندارد. بهعنوانمثال، بر پایه تحقیق صورت گرفته توسط برودا و وینستین، افزایش 4 برابری در تنوع کالاهای وارداتی در ایالاتمتحده در طول 30 سال گذشته، رفاه جمعی را تنها به میزان ۳ درصد افزایش داده است (1).
افراد انتخابهای غذایی خود را بر اساس تصمیمات کموبیش آگاهانه شکل میدهند. حتی میتوان ادعا نمود اکثر انتخابهای غذایی بر پایه تفکر بصری است که منجر به تصمیمات سریع و آسان میشود و بیشتر هم بر پایه عاداتی است که هوشیارانه پایش نمیشوند. واقعیت این است که افراد در معرض محدودیتهای شناختی ذاتی هستند که موجب کاهش ظرفیت آنها برای تشخیص، نادیدهگرفتن و مقاومت در برابر اشارات زمینهای میشود و در نهایت، خوردن و انتخابهایی غذایی خاص را تشویق میکند. این واقعیت را میتوان در برابر باور غالب اخلاقی در آمریکا مطرح نمود که بیان میکند: «افراد باید مسئولیت رفتار و پیامد انتخابهایشان را برعهده گیرند.» بهعنوانمثال، در حیطه سلامت و تغذیه، این باور القاء میشود که چاقی و اضافه وزن افراد نتیجه مستقیم انتخاب آگاهانه افراد است؛ همانگونه که دیدگاه سنتی اقتصاد بر این اساس استوار است که انسان موجودی عقلانی است که تصمیمات حسابشده و تعمدی در جهت کسب بالاترین منفعت اتخاذ میکند. این در حالی است که در طول 3 دهه گذشته، زمینههای تحقیقاتی نظیر اقتصاد رفتاری، روانشناسی اجتماعی و علوم اعصاب مطرح میکنند که افراد اغلب غیرمنطقی هستند و انتخابهایشان نتیجه فرآیندهای غیرارادی، غریزی و بدون آگاهی هوشیارانه است. این امر که افراد نمیتوانند به شکل کامل حواس بصری، سمعی و یا بویایی خود را کنترل کنند و بر این اساس، نمیتوانند به عوامل زمینهای بیتفاوت باشند و حتی اگر هم آگاه باشند چگونگی تأثیر را درک نمیکنند؛ همان حقیقتی است که بیشتر فروشگاههای مواد غذایی و رستورانها آگاهانه از آن در جهت فروش و کسب سود بیشتر بهره میگیرند. در این اماکن با بهکاربردن استراتژیهای متنوع، انتخاب غذا و مصرف غذا در جهت حداکثرسازی سود صاحبان بازار غذایی و نه رفاه مصرفکننده هدایت میشود (1، 5 و 6). با درنظرگرفتن این موضوع که جز تعداد معدودی از افراد که غذایشان را خودشان تولید میکنند، مابقی برای تأمین خوراک به بازارهای تجاری متکی هستند و نیز قابلتوجهبودن میزان کالری دریافتی افراد از خارج از منزل که بر طبق برآوردها یکسوم کل کالری دریافتی است، توجه به تأثیرات محرکها در زمینه انتخاب غذا و دریافت انرژی ضروری است (5).
در کنار محتوی انرژی بالاتر، غذای صرفشده خارج از منزل حاوی چربی، قند و نمک بیشتری بوده و با سهم کمتری از میوهها، سبزیها و فیبر، میزان ریزمغذیهای کمتری در مقایسه با غذای تهیه و مصرفشده در منزل داراست. بر پایه مطالعات، اغلب تصمیمات برای خوردن بهویژه غذاهای آماده، برنامهریزی نشده است و عناصر احساسی یا مرتبط با حواس، هم انتخاب و هم مقدار غذای خوردهشده را تحت تأثیر قرار میدهند. افراد تحت تأثیر اشارات زمینهای، بهندرت به تغییرات در اندازه غذا یا وعده غذایی توجه میکنند؛ بهطوریکه حتی در مقادیر مختلف، یک سطح از سیری را گزارش میکنند. همچنین، افراد هرگاه تحت تأثیر عوامل احساسی و مرتبط با خلقوخو، حجم بزرگتری از غذا را سفارش دهند، مقدار بیشتری نیز خواهند خورد (1).
طراحیهای هوشمندانه در مراکز عرضه غذا و اقلام غذایی از نظر تنظیم و ترتیب قرارگیری انواع غذاها در منو، محل قرارگیری آیتمها در قفسهها، تغییرات هرچند کوچک در تنوع و ویژگیهای سطحی محصولات شامل نوع بستهبندی، سایز، قیمت، ادعاهای سلامتی و برچسبگذاری به شدت انتخابهای غذایی را در روشی که افراد از نظر بینشی ضعیف عمل میکنند، تحت تأثیر قرار میدهد. نشان داده شده استفاده از موسیقی در محلهای سرو غذا، هم انتخابهای غذایی و هم میزان غذای خوردهشده را افزایش میدهد. اعمال تغییرات جزئی حتی در حجم صدای بخششده و سرعت آهنگ، اثرات خود را به صورت اشارات سمعی در امتیازدادن به طعم غذا بر جا میگذارد. انتخاب در چنین محیطهای اغواکنندهای نیاز به تصمیمگیریهای چندگانه دارد و این امر قدرت شناختی مصرفکننده را کاهش میدهد. همراستا، با بهرهگیری از این اصل که خریداران تنها کالاهایی را خرید میکنند که در معرض دید آنها است، طراحی در سوپرمارکتها بهگونهای است که احتمال گردش در فروشگاه را توسط مصرفکننده افزایش دهد و در پی آن هر چه مصرفکننده سرگردانتر شود، بیشتر خرید خواهد نمود. سرمایهگذاری بر احتمال خریدهای برنامهریزینشده از طریق تبلیغاتی چون ارائه تخفیف در قیمت اقلام غذایی در سوپرمارکتهای بزرگ، بهنوبه خود تمایل به انجام خریدهای عمده را به جای خرید فوری و مختصر افزایش میدهد و سود بیشتری را از انتخابهای برنامهریزینشده نصیب خردهفروشان میکند (1 و 2).
شرایط روحی و روانی در هنگام انتخاب نیز مهم است. مغز انسان دارای ساختارهای مختلفی است که از نظر پیچیدگی متفاوتند. بخش تحلیلی مغز به سرعت اشغال میشود و نمیتوان انتظار داشت بیش از یک کار را در یک زمان انجام دهد. بخش دیگری از مغز که از نظر پیچیدگی مبتدیتر از بخش تحلیلی است، هدایت حرکات و اعمال را به شکلی خودکار بر عهده دارد. این سیستم در شرایط اضطرار و استرس فعالتر است. در حقیقت زمانی که ما دچار استرس میشویم، سیستم تعمق ما اولین چیزی است که از کار میافتد و بیشتر با سیستم واکنشی مغز به محرکهای محیطی پاسخ میدهیم. یک تصمیم نه تنها به بخش واکنشی و تحلیلی مغز، بلکه به تواناییهای احساسی ما نیز مربوط است. برخی استراتژیهای بهکاررفته در مراکز عرضه غذا بر تحریک احساسات افراد متمرکز هستند؛ چراکه با تحریک مراکز لذت با محرکهای سمعی و بصری یا حتی بویایی، انجام خرید محتملتر است. کمپانیهای غذاهای آماده، متخصص در امر انتخاب هستند و در شیوهای هوشمندانه افراد را وادار به خواستن چیزهایی میکنند که به آنها داده شده است و این رضایت مصرفکنندگان را در پی دارد؛ چون ترجیحات آنها موجودبودن را دنبال میکند (1).
برای درک انتخاب در عصر حاضر، باید به دو کاتالیزور شامل جنبه معمول جوامع صنعتی (تولید انبوه و سیستم توزیع) و نیز عدم قطعیت (منشأگرفته از قرن 19م) توجه داشت که بهعنوان مکمل عمل میکنند. به نظر میرسد در بازار آزاد هیچ فشاری بر افراد برای خرید وجود ندارد. تئوری اقتصادی بازار آزاد ادعا میکند چون تمام خریدها ارادی و داوطلبانه هستند، افراد تنها محصولاتی را خواهند خرید که آنها را به حداکثر مطلوبیت میرساند. این در حالی است که با نظام حاکم بر بازار، افراد آنچه را که سزاوار آن هستند یا به آن نیاز دارند، برداشت نمیکنند، بلکه آن چیزی را صاحب میشوند که توان پرداخت آن را دارند. بنابراین، این بازارها تجسم کامل انتخاب نیستند و اگر فرد چیزی برای معامله نداشته باشد، بازار تبدیل به عاملی برای محدودیت انتخاب وی میشود (1 و 2). از طرفی، بخشی از انتخابهای افراد در شهرها در جهت سازگاری با نیروهای بیرونی و الزامات حال حاضر شکل میگیرد. پاسخ به تشدید تحریکات عصبی که خود ناشی از تغییر سریع و بدون وقفه محرکهای بیرونی و درونی متناقض است، حالات روانشناختی در پی دارد که دلزدگی بارزترین آن است. دلزدگی و تحلیل قوای عصبی در پی آن، توانی برای مقابله و برخوردی شایسته با تحریکات جدید باقی نمیگذارد و در نتیجه، قدرت ممیزه فرد تحلیل میرود. در چنین حالتی، آخرین تکیهگاه اعصاب، واکنشنشانندادن به تحریکات بوده و به این صورت با اشکال زندگی در کلانشهر سازگاری مییابد (7).
زندگی شهری، خودآگاهی افزایشیافته و سلطه عقل و حسابگری را به جای روابط عاطفی و احساسی بنیاد مینهد. این اتکا به عقلگرایی پاسخی است در برابر هجمه زندگی کلانشهری که تغییرات سریع و عدم قطعیت از نشانههای بارز آن است. در شهر تنها دستاوردهای عینی سنجشپذیر موردتوجه است و روابط حسابگرانه است. تولیدی که تنها برای عرضه در بازار و به قصد سود و بدون شناخت نیازهای واقعی مصرفکننده صورت میگیرد، تسلط اقتصاد پولی را بر کلانشهر نشان میدهد. کلانشهر ذهنی با چنین ارزشهایی، زوال فردیت و ارزش شخصیت انسان را نیز نشانه میرود. این بیاعتنایی و بیارزشی بر کیفیت انتخاب و نیز پیامد آن اثر میگذارد. از طرفی، ویژگی منحصربهفردبودن و قیاسناپذیری که در وجود هر انسانی است، باید به طریقی در تنظیم شیوه خاصی از زندگی متجلی شود. سعی در ایجاد تمایز و نشاندادن تفاوتهای کیفی، اتخاذ رفتارهای خاص و جهتداری را در پی دارد که ممکن است بر انتخابهای غذایی اثر بگذارد. توانایی ما برای خرید آنچه میخواهیم، به فردگرایی ما گرهخورده است. ما خود را تا قسمتی بهوسیله آنچه میخریم، تعریف میکنیم (7). با دانستن این واقعیت که آنچه در یک جامعه رواج پیدا میکند و طرفداران خاص خود را مییابد، تحت تأثیر حیات ذهنی است، اهمیت کلانشهر ذهنی در انتخاب غذا مشخص میگردد. کلانشهرها اشاعه فرهنگ غذایی دارند و ترویجکننده محصولاتی هستند که با چارچوب زندگی شهری سازگار باشد. ویژگیها و الزامات زندگی شهری همچون تخصصگرایی، ایجاد تمایز، تقسیم کار و تغییر مفهوم زمان همچون موانعی بر سر انتخابهای واقعی بوده و تفکر را در شکلی جامعنگر تضعیف میکنند.
پیشنهادها
1- فرض بر این است که داشتن اطلاعات به افراد کمک میکند انتخابهای غذایی بهتر و سالمتری داشته باشند. در طراحی استراتژیهای مناسب در این خصوص باید توجه داشت بسیاری از افراد با تفسیر اعداد مشکل دارند و بیشتر بر تصویر به جای عدد تمرکز میکنند. حتی فرمهای نوشتاری نظیر غذای «سالم» ممکن است چندان مورد استقبال قرار نگیرد؛ چراکه لغت سالم پیام کمتر خوشمزهبودن را در دید مصرفکننده تداعی میکند. بر این پایه، استفاده از ابزار تنظیمگری، با درج پیامهای واضح تصویری که در کوتاهترین زمان حاوی اطلاعات کمککننده به انتخاب غذایی سالم باشد، پیشنهاد مناسبی است.
2- فراهمبودن مداوم و گستردگی مکانی برای انتخابهای غذایی ناسالم که میتواند تصمیمگیری آگاهانه و شناختی را توسط مصرفکننده تحلیل برد. تاکنون چندان به علایم زمینهای بهعنوان عوامل خطر محیطی پرداخته نشده است. حال آنکه، حفاظت از افراد در برابر آنها و تأثیرگذاریشان بر انتخابهای غذایی مأموریت بخش بهداشت و تغذیه هست. در حقیقت، عوامل زمینهای همچون بازاریابی ضربهای (نظیر قراردهی آبنبات یا شکلات در کنار جایگاه صندوقدار فروشگاه) که در کسری از ثانیه خرید احساسی فرد را برمیانگیزد و انتخاب را در روشی غیرارادی و خارج از کنترل هوشیارانه تحت تأثیر قرار میدهد و یا حتی قرارگیری استراتژیک اقلام خوراکی با ارزش تغذیهای پایین بهطوریکه در مرکز دید و توجه مصرفکننده باشند و نیز طراحی منو و جو رستورانها و سوپرمارکتها بیشتر بر انتخابهای فردی بهعنوان عامل اصلی در بروز چاقی و دریافت مازاد انرژی متمرکز شده و به روشی هوشمندانه مسئولیت انتخاب نادرست و پذیرش تبعات آن را تنها معطوف به مصرفکننده جلوه میدهند. این در حالی است که در مقام واکنش میتوان از اشارات زمینهای به روشی مشابه و در راستای تحقق اهداف بهداشت و تغذیه عمومی بهره برد. بهعنوانمثال، با اعمال تغییراتی کوچک اعم از کمتر در معرض دید و توجه بودن اقلام ناسالم، دشواری و یا تغییر ابزار سرو غذای ناسالم در رستورانها.
3- از آنجا که تحت شرایط اضطرار و فشار به دلایل مختلف، امکان انتخاب گزینههای دیگر با توجه به شرایط فرد امکانپذیر نیست، انتخاب واقعی صورت نگرفته است. در این زمینه، میتوان طراحی و اجرای مداخلاتی جامع و حساس به تغذیه که بیشتر بر حیطههایی خارج از بخش بهداشت و تغذیه متمرکز است را بهعنوان ابزاری کلان برای کنترل و کاهش انواع استرسورهای محیطی پیشنهاد داد. در حقیقت، آموزش و ترویج فرهنگ غذایی سالم در شرایطی که موانع اقتصادی مرتفع نگردیده، ضمانتی برای بهبود پیامدها ندارند.
4- تأکید بر استقرار نظام و سازوکاری در راستای شفافسازی اطلاعات، میتواند تلاشی در جهت مقابله با جریان اطلاعات غیرصادقانه و مبهم باشد؛ چراکه در شرایطی که ذینفعان بازار بتوانند اطلاعات غیرواقعی ارائه کنند، مکانیسم قیمتی نیز خوب کار نمیکند. افراد وقتی ندانند در واقعیت چه چیزی را با چه کیفیتی خریداری میکنند، تصمیماتشان هم در این خصوص واقعی نخواهد بود. پس، فقدان اطلاعات، بنیادیترین محدودیتی است که بازارها بر سر راه انتخاب ایجاد میکنند.
5- تقویت و رشد تفکر انتقادی و زیرسؤالبردن استیلای نیروهای حاکم در انواع و سطوح مختلف و در روشهایی سازگار با فرهنگ جامعه سبب میشود افراد به راحتی دنبالهرو شرایط حاکم یا شرایط القایی نباشند. اثر قدرت خارجی بر تصمیمگیری بدون شناخت و تشخیص ما از آن عمل میکند. آگاهی از این موضوع باعث میشود افراد کمتر ملعبه افرادی قرار گیرند که اثرات استیلا را درک میکنند و از آن در جهت سوءاستفاده از دیگران سود میبرند. این موضوع در انتخاب غذایی و رفتارهای مرتبط با خوردن نیز مصداق دارد.
6- مشارکت مصرفکنندگان در امتیازدهی به مراکز سرو غذا از نظر آیتمهای بهداشتی و انتشار نتایج بازرسیهای رسمی و غیررسمی انجامشده کیلومترها اطراف محل توزیع غذا استراتژی مؤثری به نظر میرسد. این امر هم به صورت منفی و هم مثبت قابلیت اجرا دارد و در نتیجه، بر درصد فروش و تلاش برای کسب استاندارهای ایمنی و سلامت غذا اثر میگذارد. در ضمن، تکرار بازرسی به دفعات بیشتر از مراکز خاطی موجبات توزیع عادلانهتر رستورانهای باکیفیت در مناطق کمتر برخوردار را فراهم میکند و اصل دسترسی را در امکان وقوع انتخابهای سالم محقق میسازد.
7- توجه به اینکه ترغیب افراد به داشتن انتخابهای غذایی سالم تنها با اشاره به ویژگیهای مثبت آنها کافی نیست، استفاده از ابزارهای قوی حاکمیتی و تنظیمگری مقتضی خواهد بود. با توجه به اینکه قویترین عامل در انتخاب در مراکز عرضه، نمایش جذاب انتخابهای غذایی و نیز میزان سرو غذا است، میتوان با رعایت استانداردهایی نظیر کنترل اندازه سرو غذا که لازم است با راهنماهای غذایی ملی سازگار باشد، از مصرف زیاد و سهوی غذا جلوگیری نمود، ولی واقعیت این است که نمیتوان مانعی برای سفارش بیشتر غذا توسط فردی که طالب آن است، ایجاد نمود، مگر با آموزش و ایجاد انگیزه که در رویکردی جامع به آن پرداختهشده باشد. در این راستا، انجام مطالعات تجربی برای آزمودن اثربخشی مداخلات که بتواند تنظیمات و چیدمان فضایی توسط عرضهکنندگان و خردهفروشان غذایی را در جهت مناسب تغییر دهد، لازم است. بهاینترتیب، شناسایی عوامل خطر قابلکنترل و حفاظتی میتواند هدف تنظیمات آینده قرار گیرد. بهطورکلی، میتوان پیشنهاد نمود برای محافظت از سلامت افراد در برابر ابزارهای قوی نظام سرمایهداری، ممانعت و کاهش سوءاستفاده بهمنظور حداکثر سازی سود باید در کنار مداخلاتی با رویکرد پایین به بالا نظیر آموزش و اصلاح نگرش مصرفکننده، بر ابزارهای قوی چون مهندسی اجتماعی با رویکرد بالا به پایین نیز تمرکز نمود که در صورت طراحی و ساماندهی علمی و مناسب، اثرات مثبت و کلانتری خواهند داشت. در حقیقت، میتوان ادعا نمود بهکارگیری بسیاری از مؤلفههای حاکمیتی در حوزه غذا و تغذیه میتواند قدرت، اراده و تعهد لازم در فراهمسازی محیطهای غذایی سالم را تقویت نماید. در این میان، بهترین نوع اعمال قدرت (ظرفیت اثرگذاری در دنیای اجتماعی) زمانی است که افراد داوطلبانه و با اختیار خود چیزی را انتخاب کنند که مدنظر سیاستگذار است و مصداقی از بهکارگیری قدرت نرم محسوب میشود.
8- در مداخلاتی که بر ارتقاء خوردن سالم در سطح فرد، خانواده و جامعه متمرکز هستند، باید هم ساختار و هم عاملیت مدنظر قرار گیرد؛ چراکه توجه به یکی بدون دیگری برای ایجاد تغییرات مطلوب کافی نخواهد بود و تأکیدی بر این حقیقت است که رفتارهای غذایی را نمیتوان از سایر جنبههای زندگی جدا نمود.
9- از آنجا که اتخاذ و تعدیل رفتار غذایی جدید توسط افراد نیاز به تعریف مجدد ارزشهای انتخاب غذا دارد، باید روشهای جدید بهتعادلرساندن ارزشها در زمینه سایر بخشهای زندگی کشف گردد و به اهمیت زمان، انرژی و حمایت اجتماعی که افراد در این مسیر از جانب دیگران دریافت کنند، توجه کافی داده شود.
10- ارزش حاکم بر بازار سود و معیار آن رقابت است. در این بازار هر چیزی را میتوان خریدوفروش کرد، ولیکن این تنها ارزشهای حاکم بر جامعه نیست. ارزشهایی همچون عدالت، انصاف و حق مفاهیم اخلاقی هستند و معیارهای پذیرش خود را دارند که لزوماً هماهنگ با ارزشهای بازار نیست. بازارها ممکن است به جای اینکه در راستای آزادی و توانمندسازی افراد به کار روند، انتخاب را در روشی فشارآورنده، تهاجمی و دستکاریشده محدود کنند. پس، لازم است بازارها با نظام تنظیمگری مقتضی کنترل شوند تا افراد از انتخاب واقعی لذت ببرند.
نتیجهگیری
با درک پیچیدگیهای انتخاب در قانون، زندگی و علم سیاست میتوان قبل از مسئولدانستن افراد در انتخابهایشان و نیز درک محدودیتهای تصمیمگیری، شرایط را برای اتخاذ تصمیمات آگاهانهتر مهیا ساخت. انتخاب غذایی در یک کشور درحالتوسعه با یک کشور توسعهیافته به شکل کامل متفاوت است. در یکی، تمرکز بر کمیت و در دیگری، بر کیفیت غذا استوار است. در این میان، برای کشوری درحالگذار چون ایران حرکت در جهت تأمین امنیت غذایی به معنای کامل آن که جنبههای کیفی و کمی را در برمیگیرد، با توسل به ابزارهای مشروع فرهنگی و انجام اقداماتی مقتضی حداقل قربانی را به دنبال دارد؛ چراکه قربانیگرفتن در حوزه غذا به معنای قربانیگرفتن در حوزه سلامت است. در این زمینه، درک دیدگاههای افرادی که مداخلات اصلاحی بر آنها متمرکز است، درک درست و جامعی از ماهیت و چگونگی انتخاب در حوزه غذا و رفتار غذایی ارائه میدهد.
منابع
1-Greenfield K. The myth of choice.1st edition. London: Yale University Press; 2011.
2- Hardcastle SJ, Thogerson-Ntoumani C, Chatzisarantis NL. Food choice and nutrition: a social psychological perspective. Nutrients 2015; 7: 8712-8715.
3- Sobal J, Bisogni CA. Constructing food choice decisions. Ann Behav Med 2009; 38 (Suppl 1): S37-S46.
4- Rosenthal EC. The era of choice. 1st edition. London: The MIT Press; 2005.
5- Schute-Mecklenbeck M, Sohn M, Bellis ED, Martin N, Hertwig R. A lack of appetite for information and computation: simple heuristics in food choice. Appetite 2013; 71: 242-251.
6- Sobal J, Bisogni CA, Jastran M. Food choice is multifaceted, contextual, dynamic, multilevel, integrated, and diverse. Mind, Brain, and Education 2014; 8(1): 6-12
7- گئورگ زیمل. کلانشهر و حیات ذهنی. در ترجمه: اباذری ی. نامه علوم اجتماعی. 1372. 2(3): 53-66.