* اعتراضات و آشوبهای آبان ماه سال 98 در ادامه حوادث دیماه سال 96 و با همان منطق تحلیلی قابل فهم است. خصیصه اصلی اعتراضات در نسبت با نمونههای پیشین آن (خصوصاً اعتراضات سال 88) این است که معترضین، هویت سیاسی خاص و شناختهشدهای ندارند و عاملی که موجب آغاز اعتراضات میشود (نظیر افزایش قیمت بنزین) نسبت معناداری با جهت اعتراضات، الگوی مطالبات معترضین و حتی شکل اعتراضات ندارد. اعتراضات به هر بهانهای که آغاز شود، بهسرعت، کلیت نظام را هدف میگیرد و از همه نیروهای سیاسی موجود اظهار برائت میکند. معترضان خشمگین و ناامید هستند. چشمانداز مثبتی که با برجام، پیش رویشان گشوده شده بود را از دست رفته میبیند و رفتهرفته احساس میکنند که نهتنها هیچ چشمانداز مثبتی در کار نیست، بلکه گذران روزمره امور کشور نیز تنها با تشدید فشار بر سبد فشرده مصرف و درآمد مردم میسر است. در چنین شرایطی، خشم و خشونت، بیشتر از سوی حاشیهنشینان و فرودستان بروز میکند و ناامیدی توأم با بیتفاوتی نیز رفتار اقشار طبقه متوسط است (نظیر تبدیل داراییها به ارز خارجی برای صیانت از ارزش آن) هر دو را باید دید و جدی گرفت.
* در این میان، آنچه نگرانکننده است، فقدان نمایندهای سیاسی و مدنی برای معترضین در درون محیط سیاسی نظام جمهوری اسلامی و نبود گفتاری است که بتواند اعترضات را در درون محیط نظام نگه دارد. معترضین نیز اصرار دارند که هیچیک از نیروهای درون محیط سیاسی نظام، نماینده آنها نیستند. این امر، بیانگر تعمیق شکاف میان مردم و حاکمیت است و نشانههای نارسایی در شنیدن صداهای شنیده نشده و ناتوانی در بارور کردن امیدهای مأیوسشده از سوی نیروهای فعال در محیط سیاسی جمهوری اسلامی است. وجود بحران و نارسایی در محیط سیاسی اشاره به وضعیتی است که در آن، هرچند نیروهای سیاسی به فعالیت مشغولند (رونق نسبی احزاب و ارگانهای سیاسی) و مردم نیز حدی از امکانات برای بیان اعتراضاتشان دارند (نظیر اعتراض در فضای مجازی)، اما فعالیت نیروهای سیاسی و ابراز نارضایتی مردم، چیزی را در میان نیروهای سیاسی و مردم و همچنین در میانِ خود نیروهای سیاسی به اشتراک نمیگذارد. در این شرایط، آنچه در وسط میدان سیاست عمل میکند؛ غریزه بقاء، هم در میان مردم و هم در میان گروههای سیاسی است. سیاست به روزمره میافتد و هیچ چشمانداز روشن و امیدبخشی شکل نمیگیرد. مخاطره اصلی در این شرایط، به خطر افتادن بقاء وضع موجود نیست، بلکه بیش از هر چیز باید از امتناع توسعه و فقدان وجود آیندهای مشترک میان حاکمیت و مردم نگران بود. وضعیتی که کشور را خصوصاً در برابر فشار دشمن، به بالاترین حد از آسیبپذیری میافکند.
* در طول دو دهه گذشته، دو کانال اصلی خلق امید سیاسی در محیط سیاسی جمهوری اسلامی ایران، کانال مقاومت و کانال مذاکره بوده است. هر دو کانال در مقاطعی دستاوردهایی داشته است. تا پیش از توافقنامه برجام، نظام سیاسی، در مجموع و با فرازونشیبهایی، تعادل معقول در میانه این دو کانال را حفظ کرد. اوج این تعادل را در انتخابات 1392 شاهد بودیم بهنحویکه در این انتخابات، دوباره اجماعی نسبی میان نیروهای سیاسی بر سر مطلوبیت مذاکره برای حلوفصل تحریمها و چالش دهساله برنامه هستهای کشور شکل گرفت. تحولات پس از خروج آمریکا از برجام اما شرایط را به کلی متحول کرده است. این تحولات از یکسو موجب شده است که هیچیک از دو راهبرد مذکور نتوانند به تنهایی چشماندازی برای برونرفت کشور از وضعیت اکنونی ترسیم کنند؛ و از سوی دیگر، اتخاذ راهبرد میانه بهنحویکه مورد پذیرش و اجماع افکار عمومی و نیروهای سیاسی قرار بگیرد، دستکم در کوتاهمدت، منتفی به نظر میرسد. هرچند نیروهای عملگرایی که اولویتشان حفظ کشور در برابر مخاطرات موجود داخلی و خارجی است، ترجیح میدهند از سیاست رسمی کشور حمایت کنند و چشمانتظار «اتفاقی» باشند که شرایط کشور را از وضع موجود خارج سازد؛ اما قاطبه نیروهای سیاسی، به سیاست «گفتگو با خود» روی آوردهاند و در فقدان شرایط همافزایی و موازنه مثبت میان نیروهای سیاسی و مدنی، ترجیح میدهند موضع راستین خود را فارغ از تبعات آن اعلام کنند، ولو اینکه این موضع صریح، شانس چندانی برای پیگیری در میدان واقعی سیاست نداشته باشد (نظیر طرح صریح استعفا یا استیضاح رئیسجمهور از سوی برخی گروههای سیاسی).
* بیانیه گام دوم که رهبر انقلاب آن را در سالگرد چهلسالگی جمهوری اسلامی، خطاب به مردم و جوانان صادر کردند، به دلایل مختلف، مهمترین نقطه اتکای نیروهایی است که به دنبال بازآفرینی محیط سیاسی جمهوری اسلامی ایران و عبور کشور از فروافتادن در دام مسائل عاجل و باز کردن امکان توسعه کشور هستند. در حال حاضر، رهبر انقلاب تنها قدرت حاضر در صحنه است که نهتنها فراتر از مسائل عاجل و نارساییهای روزمره در کشور، برنامهای بلندمدت برای توسعه ملی و ارتقای جایگاه جهانی و منطقهای ایران دارد، بلکه نسبت به دیگر نیروهایی که بعضاً چنین اهدافی را با صورتبندیهای مختلف در سر میپرورانند؛ ایشان در حال حاضر تنها نیرویی است که میتواند برنامه توسعه مدنظر خود را عملیاتی کند. بنابراین نیروهایی که به دنبال بازسازی محیط سیاسی کشور در میانمدت هستند باید بتوانند نسبت خود با برنامه توسعهای رهبری (بیانیه گام دوم) را شفاف کرده و در کرانه آن، امکانی برای ایجاد همگرایی و همافزایی بر سر اهداف خود با دیگر نیروهای سیاسی و اقطاب حاکمیت بگشایند. گفتار همگرا اولاً باید بتواند نیروی مذاکره و مقاومت را بار دیگر در محیط سیاسی جمهوری اسلامی ایران، همجهت سازد و ثانیاً باید اراده و عزمی فراگیر را در میان همه نیروهای سیاسی درون چارچوب محیط سیاسی جمهوری اسلامی ایران بر سر تحقق تصویر و چشماندازی مقبول و مشترک در میانمدت فراهم آورد. بیانیه، طرح روشنی از آینده ایران ترسیم میکند. نظامی که در درون مرزهای جغرافیایی خود، یک حکمرانی موفق و ارتقاءیافته دارد و قدرتی مستقل است که دامنه آن به فراتر از مرزهایش گسترانده شده و همچون دیگر قدرتهای بزرگ، دولتهایی در شعاع قدرتش هستند و قدرتهای جهانی، هژمونی او بر حوزه بزرگ قدرتش را به رسمیت میشناسند. این هدف آیندهنگرانه بیانیه است که در چشمانداز میانمدت، از آن تحت عنوان «ایران اسلامی بزرگ» یاد شده و بناست که زمینهساز تمدن نوین اسلامی باشد. تحقق جمهوری اسلامی پیشرفته، در مرکز تلاش برای تحقق این چشمانداز میانمدت (ایران اسلامی بزرگ) قرار دارد.
* بهاینترتیب، محیط سیاسی بیانیه گام دوم، محیطی است که «مردمسالاری دینی» و «اراده ملی» در حکم حدود مرزی آن هستند و گفتار جاری در این محیط، گفتاری است که مراد آن از اسلام، همنشینی دین و دنیا است؛ مرادش از نظام، یک کلیتِ مستقلِ محاسبهگر است؛ انقلابی بودن در آن به معنای بهرهمندی از اراده انعطافپذیر مؤمن به هدف است؛ قدرت، بهرهمندی از گستره عمل جهانی است؛ و دیپلماسی، جهاد مصلحتجویانه است. بازتفسیر امر انقلابی به امر ملی که به میانجی انگاره «ایران اسلامی بزرگ» صورت گرفته است، و نیز ارائه تفسیری آیندهدار از انگاره جهاد در این بیانیه، که آن را از یک جزمگرایی تکلیفگرا به کنشی محاسبهگرا و معطوف به تحقق نظام پیشرفته اسلامی تبدیل کرده است، ظرفیت بسیار زیادی برای همافزایی نیروهای سیاسی و مردم پیرامون دوگانه مقاومت و مذاکره فراهم میکند و تلاش فراگیر و عمومی مردم و نیروهای سیاسی را حول تحقق نظام پیشرفته اسلامی و ساختن ایرانِ بزرگ اسلامی در حدود مردمسالاری دینی و اراده ملی که مرزهای محیط بازسازی شده سیاست ایران هستند، جهت میدهد.
* بدیهی است که مخاطب چنین خطابی، اولاً کسی است که به ایران اسلامی قدرتمند و بزرگ باور دارد و ثانیاً آمادگی پذیرش مسئولیت خطیر تحقق این آینده برای ایران را دارد. از منظر بیانیه گام دوم، چنین فردی، مصداق کامل «جوان انقلابی» است. کارآمدی، فعال و تلاشگر بودن و نظارت مستمر به کاستیها از ویژگیهای آن است. بنابراین خطاب بیانیه یک خطاب عام و فراگیر است که نهتنها به قشر خاصی از جوانان با عقاید، باورها و شاکلههای خاص و تثبیت شده و پیشاپیش شناخته شده، اختصاص ندارد، بلکه عموم نیروهای باورمند به قدرت ایران مستقل اسلامی و فهیم، بادانش، مسئولیتپذیر و نقاد را دربر میگیرد. تلاش برای شاکلهزدایی و بازسازی گفتاری فراگیر درباره «جوانِ مؤمن انقلابی» بهعنوان نیروی اصلی تحقق ایران اسلامی بزرگ، پیشرفته و قدرتمند، اقدامی ضروری است. در گام اول، میبایست هم جوانان اصلاحجو و هم جوانان حزبالهی، تصویری کلیشهزدایی شده، بزرگنمایی شده و واقعنگر از دیگری داشته باشند و در نقاط اختلافی نسلهای پیشین خود، متوقف نشوند. بیانیه گام دوم، این زمینه را فراهم کرده است. بیتردید، نسل جوانی که ایرانِ بزرگِ اسلامی را محقق خواهد کرد، نسلی فراجناحی، ملی و توسعهگرا است.
برای مطالعه و دریافت متن کامل این مقاله، روی لینک زیر کلیک کنید.