بررسی پژوهشهای صورت گرفته حول ارتقای اعضای هیأت علمی موید این امر است که تاکنون مطالعهای در مورد سیر تطور معنایی مفهوم ارتقای در آموزش عالی ایران صورت نگرفته است. لذا، این پژوهش با هدف واکاوی این موضوع با استفاده از رویکرد کیفی از گونه انتقادی انجام گرفت.
برای گردآوری شواهد از اسناد قانونی/ سیاستی همچون قوانین برنامههای توسعه کشور، سند دانشگاه اسلامی و آییننامه ارتقای اعضای هیأت علمی، استفاده شد. این اسناد بر اساس رویکرد گفتمانی لاکلائو و موف و جامعهشناسی سیاست استیفن بال و همچنین طرح مارپیچ تحلیل کرسول، مورد تحلیل قرار گرفتند.
یافتهها نشان داد که در سه دهه اخیر سیاست های ارتقای اعضای هیأت علمی متأثر از گفتمان کاربردی سازی، وجه عملکردمحوری را بر فضای کار اعضای هیأت علمی حاکم کرده است، به نحوی که معنای ارتقاء در قالب میزان ارزش اقتصادی قابل اندازه گیری که دانشگاهیان تولید میکنند، مفهومسازی شده است. در حالی که وجه ارزشی و حرفهای کار آنها به حاشیه رفته و نادیده گرفته شده است.
برای گردآوری شواهد از اسناد قانونی/ سیاستی همچون قوانین برنامههای توسعه کشور، سند دانشگاه اسلامی و آییننامه ارتقای اعضای هیأت علمی، استفاده شد. این اسناد بر اساس رویکرد گفتمانی لاکلائو و موف و جامعهشناسی سیاست استیفن بال و همچنین طرح مارپیچ تحلیل کرسول، مورد تحلیل قرار گرفتند.
یافتهها نشان داد که در سه دهه اخیر سیاست های ارتقای اعضای هیأت علمی متأثر از گفتمان کاربردی سازی، وجه عملکردمحوری را بر فضای کار اعضای هیأت علمی حاکم کرده است، به نحوی که معنای ارتقاء در قالب میزان ارزش اقتصادی قابل اندازه گیری که دانشگاهیان تولید میکنند، مفهومسازی شده است. در حالی که وجه ارزشی و حرفهای کار آنها به حاشیه رفته و نادیده گرفته شده است.
سیاستگذاری ارتقای سلامت عمومی از جمله حوزههای مهم سیاستگذاری عمومی در کشورهای مختلف است. جهتگیری سیاسی و ساختار نظام حکمرانی ارتباط مستقیمی با کیفیت نظام سلامت عمومی کشورهای مختلف و متعاقباً درجۀ توسعۀ آنها دارد. درجۀ مسئولیتپذیری سیاسی- اجتماعی دولتها و شهروندان در رابطه با سلامت عمومی در کشورهای مختلف متفاوت است.
بر همین مبنا، هدف اصلی این پژوهش شناسایی نقش و جهتگیری ساختارهای حکمرانی در کشورهای نوردیک (دانمارک، فنلاند، سوئد و نروژ) و تاثیر آن بر نظام سیاستگذاری ارتقای سلامت عمومی در رابطه با درجهبندی مسئولیتپذیری دولت-شهروندان است. سوال اساسی پژوهش حاضر این است که آیا کشورهای نوردیک در سیاستگذاری ارتقای سلامت عمومی، جهتگیری سیاسی- ایدئولوژیک مشترکی دارند؟
مقاله بر این امر تاکید می کند که چهار کشور منطقۀ نوردیک هر کدام رویکردهای سیاسی و سیاستی متفاوتی را در این زمینه طرحریزی کردهاند که در برخی مسائل اشتراکات و در برخی موارد افتراقاتی دارند.
پژوهش بر مبنای روش واکاوی توصیفی-کتابخانهای این رویکردها را توضیح میدهد و در نهایت بر مبنای خروجی و نتایج پژوهش و تجربیات کشورهای نوردیک، برخی توصیههای سیاستی برای بهبود نظام سیاستگذاری سلامت عمومی و درمان در جمهوری اسلامی ایران پیشنهاد میگردد.
بر همین مبنا، هدف اصلی این پژوهش شناسایی نقش و جهتگیری ساختارهای حکمرانی در کشورهای نوردیک (دانمارک، فنلاند، سوئد و نروژ) و تاثیر آن بر نظام سیاستگذاری ارتقای سلامت عمومی در رابطه با درجهبندی مسئولیتپذیری دولت-شهروندان است. سوال اساسی پژوهش حاضر این است که آیا کشورهای نوردیک در سیاستگذاری ارتقای سلامت عمومی، جهتگیری سیاسی- ایدئولوژیک مشترکی دارند؟
مقاله بر این امر تاکید می کند که چهار کشور منطقۀ نوردیک هر کدام رویکردهای سیاسی و سیاستی متفاوتی را در این زمینه طرحریزی کردهاند که در برخی مسائل اشتراکات و در برخی موارد افتراقاتی دارند.
پژوهش بر مبنای روش واکاوی توصیفی-کتابخانهای این رویکردها را توضیح میدهد و در نهایت بر مبنای خروجی و نتایج پژوهش و تجربیات کشورهای نوردیک، برخی توصیههای سیاستی برای بهبود نظام سیاستگذاری سلامت عمومی و درمان در جمهوری اسلامی ایران پیشنهاد میگردد.
مقاله حاضر با استعانت از رویکردی کیفی و مبتنی بر روش نظریه مبنایی میکوشد مدل پارادایمی از مفهوم خشونت قومی بر اساس برداشتهای ذهنی و تفاسیر و تعاریف کنشگران از این مفهوم را بدست دهد.
روش پژوهش ، روش نظریه زمینهای با استفاده از مدل پارادایمی استراس و کوربین است. دادههای کیفی در این مطالعه با استفاده از تکنیک مصاحبه عمیق گردآوری شدند. سوژههای تحت مطالعه 26 نفر از نخبگان قومی استان آذربایجان غربی از دو قومیت ترک و کرد هستند که بر اساس روش نمونهگیری کیفی/ هدفمند و معیار اشباع نظری انتخاب شدند. برای تحلیل دادهها از روش مقایسه مداوم در طی سه مرحله کدگذاری باز، محوری وگزینشی استفاده شده است.
دادههای گردآوری شده در قالب121 مفهوم و13 مقوله محوری در مصاحبه با نخبگان کرد و ترک آذری زبان بدست آمد. نتایج حاصل نشان داد، شکاف قومی و مذهبی، ناسیونالیسم قومی، ضعف ارتباطات میان فرهنگی-قومی، بازنمایی خشونت در رسانه، روابط قدرت قومیتی، عدم رعایت حقوق شهروندی ، عدم استقرار جامعه مدنی و تبعیض از مهمترین شرایط علی بروز خشونت قومی هستند.
پیامدهای این پدیده تضعیف همکاری بین قومی، تضعیف هویت ملی، ناامنی و تهدید امنیت ملی پایدار، مهاجرت اجباری ساکنان، توسعه نیافتگی اقتصادی در استان آذربایجان غربی خواهد بود. شرایط زمینهای ناظر بر مواردی نظیر حساسیت قومی، بافت ناهمگون جمعیتی است. مدارای اجتماعی، توزیع عادلانه ثروت، قدرت، منزلت و سیاستگذاری اجتماعی به عنوان راهبردهای این پدیده شناسایی شدند. در نهایت پدیده ظاهر شده خشونت قومی ( خشونت سیاسی واجتماعی) است.
روش پژوهش ، روش نظریه زمینهای با استفاده از مدل پارادایمی استراس و کوربین است. دادههای کیفی در این مطالعه با استفاده از تکنیک مصاحبه عمیق گردآوری شدند. سوژههای تحت مطالعه 26 نفر از نخبگان قومی استان آذربایجان غربی از دو قومیت ترک و کرد هستند که بر اساس روش نمونهگیری کیفی/ هدفمند و معیار اشباع نظری انتخاب شدند. برای تحلیل دادهها از روش مقایسه مداوم در طی سه مرحله کدگذاری باز، محوری وگزینشی استفاده شده است.
دادههای گردآوری شده در قالب121 مفهوم و13 مقوله محوری در مصاحبه با نخبگان کرد و ترک آذری زبان بدست آمد. نتایج حاصل نشان داد، شکاف قومی و مذهبی، ناسیونالیسم قومی، ضعف ارتباطات میان فرهنگی-قومی، بازنمایی خشونت در رسانه، روابط قدرت قومیتی، عدم رعایت حقوق شهروندی ، عدم استقرار جامعه مدنی و تبعیض از مهمترین شرایط علی بروز خشونت قومی هستند.
پیامدهای این پدیده تضعیف همکاری بین قومی، تضعیف هویت ملی، ناامنی و تهدید امنیت ملی پایدار، مهاجرت اجباری ساکنان، توسعه نیافتگی اقتصادی در استان آذربایجان غربی خواهد بود. شرایط زمینهای ناظر بر مواردی نظیر حساسیت قومی، بافت ناهمگون جمعیتی است. مدارای اجتماعی، توزیع عادلانه ثروت، قدرت، منزلت و سیاستگذاری اجتماعی به عنوان راهبردهای این پدیده شناسایی شدند. در نهایت پدیده ظاهر شده خشونت قومی ( خشونت سیاسی واجتماعی) است.
مساله نظم و وفاق اجتماعی فراگیر یکی از مسائل اجتماعی کنونی در جوامع چندفرهنگی و چندقومیتی به شمار میرود. چگونگی مواجهه و نحوه حل این مساله در طول چند دهه گذشته در بین جوامع متنوع نشان دهنده رویکردهای نطری و تفاوت در عملی است که خود را به شکل سیاست قومی این جوامع نشان میدهد.
در این مقاله درصدد بودهایم تا با بررسی سیاستهای قومی و ارزیابی آنها به یک مدل نظری و سیاست قومی مطلوب برسیم.
به لحاظ روششناسی این مقاله در سنت سیاستپژوهی و با کاربست روش ارزیابیِ انتقادی و استفاده از تکنیک پژوهشی مطالعه اسنادی نوشته شده است. بدین منظور پس از مفهومشناسی مرتبط با مساله و مرور اسنادی در سیاستهای قومی تلاش شده است تا یک مدل تحلیلی ساخته شود.
سیاست قومی مطابق این مدل محصولِ یک رابطه سهگانه بین سه عامل دولت، ملت و قومیت است که تحت تاثیر وزن، ماهیت و نوع روابط متقابل بین این عناصر تعیین میشود. ادعای مقاله این است که اولاً نوع حکومت و حکمرانی، ثانیاً درجه ضعف و قدرت دولت و ثالثاً نگاه دولت به ملت و قومیت تاثیری مهم بر الگو و مدلهای سیاست قومی در جوامع مختلف داشته است. در نهایت در چارچوب مثلث دولت، ملت و قومیت، الگوی شهروندی به عنوان الگوی مطلوب سیاست قومی پیشنهاد شده است.
در این مقاله درصدد بودهایم تا با بررسی سیاستهای قومی و ارزیابی آنها به یک مدل نظری و سیاست قومی مطلوب برسیم.
به لحاظ روششناسی این مقاله در سنت سیاستپژوهی و با کاربست روش ارزیابیِ انتقادی و استفاده از تکنیک پژوهشی مطالعه اسنادی نوشته شده است. بدین منظور پس از مفهومشناسی مرتبط با مساله و مرور اسنادی در سیاستهای قومی تلاش شده است تا یک مدل تحلیلی ساخته شود.
سیاست قومی مطابق این مدل محصولِ یک رابطه سهگانه بین سه عامل دولت، ملت و قومیت است که تحت تاثیر وزن، ماهیت و نوع روابط متقابل بین این عناصر تعیین میشود. ادعای مقاله این است که اولاً نوع حکومت و حکمرانی، ثانیاً درجه ضعف و قدرت دولت و ثالثاً نگاه دولت به ملت و قومیت تاثیری مهم بر الگو و مدلهای سیاست قومی در جوامع مختلف داشته است. در نهایت در چارچوب مثلث دولت، ملت و قومیت، الگوی شهروندی به عنوان الگوی مطلوب سیاست قومی پیشنهاد شده است.
مفهوم بی طرفی شبکه در سالهای اخیر مورد توجه سیاستگذاران رسانهای قرار گرفته است. آنها نیازمند به درک تاثیرات مثبت و منفی این مفهوم در رابطه با منافع عمومی هستند تا قادر باشند تعیین کنند که چگونه و در چه زمانی باید در این موضوع مداخله سیاستگذارانه داشته باشند. از این رو پژوهش حاضر با هدف تحلیل مفهوم بی طرفی شبکه در ارتباط با موضوع منافع عمومی انجام شده است.
رویکرد پژوهش کیفی و روش آن تحلیل مضمون بوده است. مشارکت کنندگان در پژوهش را 10 نفر از سیاستگذاران رسانه ای، حقوقدانان و متخصصان صنعت رسانه تشکیل داده اند که با آنها مصاحبه های عمیق و نیمه ساختاریافته صورت گرفته است. به دلیل شیوع ویروس کرونا (اسفند ماه 1398 و فروردین 1399) و ضرورت حفظ فاصلهگذاری اجتماعی، پژوهشگران جهت انجام مصاحبه ها از نرم افزارهای گفتوگوی آنلاین استفاده کرده اند. نتایج تحلیل دادهها بر اساس چارچوب مفهومی اتخاذ شده(مساوات، تعدد دیدگاهها و تعیین دستور کار)، در قالب سه مضمون اصلی(بیطرفی شبکه و رعایت مساوات در صنعت رسانه، بیطرفی شبکه و تعدد دیدگاهها در صنعت رسانه و بیطرفی شبکه و تعیین دستور کار توسط رسانهها) سازمان داده شد. در نهایت ارتباط این مضامین اصلی با مضمون سازمان دهنده «بی طرفی شبکه و منافع عمومی» تبیین شد.
رویکرد پژوهش کیفی و روش آن تحلیل مضمون بوده است. مشارکت کنندگان در پژوهش را 10 نفر از سیاستگذاران رسانه ای، حقوقدانان و متخصصان صنعت رسانه تشکیل داده اند که با آنها مصاحبه های عمیق و نیمه ساختاریافته صورت گرفته است. به دلیل شیوع ویروس کرونا (اسفند ماه 1398 و فروردین 1399) و ضرورت حفظ فاصلهگذاری اجتماعی، پژوهشگران جهت انجام مصاحبه ها از نرم افزارهای گفتوگوی آنلاین استفاده کرده اند. نتایج تحلیل دادهها بر اساس چارچوب مفهومی اتخاذ شده(مساوات، تعدد دیدگاهها و تعیین دستور کار)، در قالب سه مضمون اصلی(بیطرفی شبکه و رعایت مساوات در صنعت رسانه، بیطرفی شبکه و تعدد دیدگاهها در صنعت رسانه و بیطرفی شبکه و تعیین دستور کار توسط رسانهها) سازمان داده شد. در نهایت ارتباط این مضامین اصلی با مضمون سازمان دهنده «بی طرفی شبکه و منافع عمومی» تبیین شد.
بهرهوری کارکنان تابع و معلول عملکرد مدیران سازمان به طور عامل و فعالیتهای مدیریت منابع انسانی به طور خاص است. مجموعهای از فعالیتهای هماهنگ مدیریت منابع انسانی میتواند نگرش و رفتارهای کارکنان را تقویت کند. بذل توجه به ارتقای استراتژیک و راهبردی که پایههای توسعه منابع انسانی را بنا مینهد، بسیار ضروری و منطقی به نظر میرسد، محققان معتقدند، هنوز معلوم نیست راهبردهای مدیریت سرمایه انسانی، چگونه و از طریق کدام فرآیندها، سازمان را تحت تأثیر خود قرار میدهند و از طرفی فرآیند ارزیابی نیروی انسانی، یکی از فرآیندهای پیچیده و بسیار مهم در سازمانها است که نیازمند شناسایی راهبردهای ارتقای سطح بهرهوری به تفکیک مشاغل راهبردی، کلیدی و عملیاتی به منظور پایش دورهای، جذب و استخدام سرمایهی انسانی است.
در همین راستا، در مقالهی حاضر محقق مبتنی بر روش توصیفی و بر اساس راهبردهای سازمان کمیته امداد امام خمینی(ره) به عنوان یک سازمان مأموریت محور در امر محرومین و مستضعفان کشور با شناسایی معیارهای مؤثر در بهرهوری سرمایهی انسانی در شش بُعد تخصصی شامل: مدیریتی، تصمیمگیری، شاخصهای ارتباطی، تواناییها، سایر مهارتها و مرتبط با کسب کار از طریق مطالعهی پژوهشهای مرتبط به ارایهی چارچوب نظری تحقیق پرداخت و با استفاده از رویکرد فازی و نظرسنجی از خبرگان معیارها وزندهی شدند.
در همین راستا، در مقالهی حاضر محقق مبتنی بر روش توصیفی و بر اساس راهبردهای سازمان کمیته امداد امام خمینی(ره) به عنوان یک سازمان مأموریت محور در امر محرومین و مستضعفان کشور با شناسایی معیارهای مؤثر در بهرهوری سرمایهی انسانی در شش بُعد تخصصی شامل: مدیریتی، تصمیمگیری، شاخصهای ارتباطی، تواناییها، سایر مهارتها و مرتبط با کسب کار از طریق مطالعهی پژوهشهای مرتبط به ارایهی چارچوب نظری تحقیق پرداخت و با استفاده از رویکرد فازی و نظرسنجی از خبرگان معیارها وزندهی شدند.
توانمندسازی حرفهای معلمان در دنیای دانشبنیان و رقابتی امروز امری حیاتی و سرنوشتساز است. این در حالی است که پدیده جهانیشدن، سیاستگذاری در این حوزه اثرگذار را دشوارتر و پیچیدهتر ساخته است. از این رو، بسیاری از دولتها در تدوین و اجرای سیاستهای کارآمد در زمینه تربیتِ معلمِ ترازِ جهانی توفیقات لازم را بهدست نیاوردهاند.
هدف پژوهش طراحی مدلی برای اثربخشی سیاستگذاری تربیت معلم در مواجهه با تغییرات جهانیشدن است. پرسش اصلی این است که سیاستگذاری تربیت معلم برای پاسخگویی خردمندانه به دگرگونیهای و آثار جهانیشدن بر حرفه معلمی میبایست از چه ابعاد، جهتگیریها و مشخصاتی برخوردار باشد؟
بر اساس فرضیه تحقیق، سیاستگذاری تربیت معلم در عصر جهانیشدن باید ضمن پرهیز از تقلیل-گرایی و جزءنگری، از ویژگیهای جامعیت، نظاممندی و انسجام برخوردار باشد. روش پژوهش، توصیفی-تحلیلی است. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از شیوههای اکتشافی و سنتزپژوهی و جمعآوری دادهها با روش اسنادی و کتابخانهای صورت پذیرفته است. پس از طبقهبندی اطلاعات حاصله و استخراج مضامین و مقولههای اصلی، مدل نظری پژوهش ارائه شده است.
بر أساس یافتهها و نتایج، مدل طرحی شده شامل چهار راهبرد کلان، شانزده مؤلفه و سیودو راهکار است.
هدف پژوهش طراحی مدلی برای اثربخشی سیاستگذاری تربیت معلم در مواجهه با تغییرات جهانیشدن است. پرسش اصلی این است که سیاستگذاری تربیت معلم برای پاسخگویی خردمندانه به دگرگونیهای و آثار جهانیشدن بر حرفه معلمی میبایست از چه ابعاد، جهتگیریها و مشخصاتی برخوردار باشد؟
بر اساس فرضیه تحقیق، سیاستگذاری تربیت معلم در عصر جهانیشدن باید ضمن پرهیز از تقلیل-گرایی و جزءنگری، از ویژگیهای جامعیت، نظاممندی و انسجام برخوردار باشد. روش پژوهش، توصیفی-تحلیلی است. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از شیوههای اکتشافی و سنتزپژوهی و جمعآوری دادهها با روش اسنادی و کتابخانهای صورت پذیرفته است. پس از طبقهبندی اطلاعات حاصله و استخراج مضامین و مقولههای اصلی، مدل نظری پژوهش ارائه شده است.
بر أساس یافتهها و نتایج، مدل طرحی شده شامل چهار راهبرد کلان، شانزده مؤلفه و سیودو راهکار است.
از آنجا که صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، اصلی ترین و رسمی ترین رسانه جمعی در ایران است و از این جهت جایگاهی ویژه دارد، مقوله نظارت بر حرکت درست و متعالی این نهاد ضروری است. بر همین اساس، برمبنای قانون اساسی، ساز و کار نظارتی برون سازمانی با محوریت شورای نظارت بر سازمان صدا و سیما برای آن تعبیه شده است. به همین خاطر، ارزیابی عملکرد شورای نظارت بر صداوسیما امری ضروری است.
این پژوهش در پی کشف مسائل و آسیبهای ناظر به عملکرد شورای نظارت بر سازمان صدا و سیما است. به این منظور با انجام و تحلیل مضمونی 13 مصاحبه با خبرگان این حوزه ، نهایتاً 5 کد یکپارچهساز که معرف مسائل و آسیبهای شورا است، صورتبندی شده که شامل موارد زیر است:
1-مشکلات قانونی شورا
2-ضعف ساختاری و مالی در شورا
3-آسیب در نوع نظارت شورا
4-ضعف اعضای شورا
5-مشکلات قانونی و پیچیدگی در سازمان صدا وسیما
این پژوهش در پی کشف مسائل و آسیبهای ناظر به عملکرد شورای نظارت بر سازمان صدا و سیما است. به این منظور با انجام و تحلیل مضمونی 13 مصاحبه با خبرگان این حوزه ، نهایتاً 5 کد یکپارچهساز که معرف مسائل و آسیبهای شورا است، صورتبندی شده که شامل موارد زیر است:
1-مشکلات قانونی شورا
2-ضعف ساختاری و مالی در شورا
3-آسیب در نوع نظارت شورا
4-ضعف اعضای شورا
5-مشکلات قانونی و پیچیدگی در سازمان صدا وسیما