بررسیها
هدف از انجام این پژوهش شناسایی و احصای خلأهای سیاستی سند تحول بنیادین آموزش و پرورش است. روش پژوهش کیفی از نوع فراترکیب و جامعه تحقیق پژوهشهای انجام شده در طول یک دهه از سال 1390 تا 1400 است.
بر این اساس 40 مقاله به طور هدفمند انتخاب شدند. ابزار جمعآوری دادهها فیشبرداری کیفی است که همزمان با فرایند جمعآوری اطلاعات، یافتههای حاصله دستهبندی، کدگذاری و تجزیه و تحلیل شدند.
یافتهها حاکی از آن است که ظرفیتهای مغفول احصاشده در چهار دسته سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی طبقهبندی شدند.
ظرفیت مغفول سیاسی به باورمند نبودن سیاستگذاران به پدیده تحول، استفاده نکردن بهینه از ظرفیت نهادهای فراقوهای، ضعف نگاه آیندهگرایانه، ضعف پاسخگویی و تعهد به اجرا مربوط است. ظرفیتهای مغفول اجتماعی معطوف به ضعف فرایند گفتمانسازی، توافق جمعی، تعاملات اثربخش دروندستگاهی و بروندستگاهی بوده و ظرفیتهای مغفول فرهنگی دربرگیرنده ضعف پاسداشت فرهنگ ملی، تکثر و تعامل فرهنگی، ضعف سواد فرهنگی و در نهایت، ظرفیتهای مغفول آموزشی بر کمتوجهی به آموزش همهجانبه و پایدار و کمتوجهی به نقش فرد در هویتسازی متمرکز است.
از آنجا که آشنایی سیاستگذاران و برنامهریزان با ظرفیتهای مغفول سند تحول بنیادین آموزش و پرورش بسیار مؤثر است؛ بنابراین اتخاذ رویکرد جامع و یکپارچه، فاصله گرفتن از نگاه جزئی به ابعاد مختلف تربیت، برخورد متوازن و همهجانبه با همه ابعاد حوزههای مغفول لازم و ضروری است.
بر این اساس 40 مقاله به طور هدفمند انتخاب شدند. ابزار جمعآوری دادهها فیشبرداری کیفی است که همزمان با فرایند جمعآوری اطلاعات، یافتههای حاصله دستهبندی، کدگذاری و تجزیه و تحلیل شدند.
یافتهها حاکی از آن است که ظرفیتهای مغفول احصاشده در چهار دسته سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی طبقهبندی شدند.
ظرفیت مغفول سیاسی به باورمند نبودن سیاستگذاران به پدیده تحول، استفاده نکردن بهینه از ظرفیت نهادهای فراقوهای، ضعف نگاه آیندهگرایانه، ضعف پاسخگویی و تعهد به اجرا مربوط است. ظرفیتهای مغفول اجتماعی معطوف به ضعف فرایند گفتمانسازی، توافق جمعی، تعاملات اثربخش دروندستگاهی و بروندستگاهی بوده و ظرفیتهای مغفول فرهنگی دربرگیرنده ضعف پاسداشت فرهنگ ملی، تکثر و تعامل فرهنگی، ضعف سواد فرهنگی و در نهایت، ظرفیتهای مغفول آموزشی بر کمتوجهی به آموزش همهجانبه و پایدار و کمتوجهی به نقش فرد در هویتسازی متمرکز است.
از آنجا که آشنایی سیاستگذاران و برنامهریزان با ظرفیتهای مغفول سند تحول بنیادین آموزش و پرورش بسیار مؤثر است؛ بنابراین اتخاذ رویکرد جامع و یکپارچه، فاصله گرفتن از نگاه جزئی به ابعاد مختلف تربیت، برخورد متوازن و همهجانبه با همه ابعاد حوزههای مغفول لازم و ضروری است.
امروزه شهرهای بسیاری در جهان برای سیاستگذاری بهمنظور تبدیل به شهری هوشمند تلاش میکنند. این پژوهش با هدف شناسایی راهکارهای سیاستی پیشرانگذار به شهر هوشمند با بهرهگیری از واکاوی مؤلفههای اساسی تحقق اینگونه شهرها در کلانشهر اهواز تحقیق کرده است.
بر اساس یافتههای تحقیق، 8 مؤلفه محیط هوشمند، اقتصاد هوشمند، زندگی هوشمند، حکمروایی هوشمند، مردم هوشمند، فناوری اطلاعات و ارتباطات، عوامل جنبی و انعطا فپذیری شهروندان با بهرهگیری از روش تحلیل عامل اکتشافی به عنوان مؤلفههای مؤثر در گذار اهواز به شهر هوشمند شناسایی شدند. سپس الگویی از هوشمندسازی کلانشهر اهواز ارائه شد.
بر مبنای این الگو، جهت دستیابی به شهری بهرهور، انسانگرا، سالم، رقابتجو و مبتنی بر توسعه پایدار به هدف نهایی ارتقای کیفیت زندگی در چارچوب محیط هوشمند، زندگی هوشمند و اقتصاد هوشمند سیاستگذار لازم است به 3 مؤلفه پیشران و موتور محرکه تحقق شهر هوشمند، یعنی مردم، نهاد (حکمروایی هوشمند و بازیگران نهادی) تحقق شهر هوشمند اهواز با مرکزیت سرمایه اجتماعی و انسانی توجه خاصی کند.
بر اساس یافتههای تحقیق، 8 مؤلفه محیط هوشمند، اقتصاد هوشمند، زندگی هوشمند، حکمروایی هوشمند، مردم هوشمند، فناوری اطلاعات و ارتباطات، عوامل جنبی و انعطا فپذیری شهروندان با بهرهگیری از روش تحلیل عامل اکتشافی به عنوان مؤلفههای مؤثر در گذار اهواز به شهر هوشمند شناسایی شدند. سپس الگویی از هوشمندسازی کلانشهر اهواز ارائه شد.
بر مبنای این الگو، جهت دستیابی به شهری بهرهور، انسانگرا، سالم، رقابتجو و مبتنی بر توسعه پایدار به هدف نهایی ارتقای کیفیت زندگی در چارچوب محیط هوشمند، زندگی هوشمند و اقتصاد هوشمند سیاستگذار لازم است به 3 مؤلفه پیشران و موتور محرکه تحقق شهر هوشمند، یعنی مردم، نهاد (حکمروایی هوشمند و بازیگران نهادی) تحقق شهر هوشمند اهواز با مرکزیت سرمایه اجتماعی و انسانی توجه خاصی کند.
مطالعات سیاست نوآوری آمیزهای گسترده از دیدگاهها با مبانی فکری مختلف در خصوص چرایی و چگونگی هدایت نوآوری در مسیر مصالح جامعه است. هدف این مقاله شناسایی و توصیف جریانهای نظری غالب در طی تحول تاریخی این مطالعات و تبیین وجوه تمایز پاسخهای این جریانها به پرسشهای کلیدی سیاست نوآوری است. به این منظور مجموعهای از اسناد پژوهشی پراستناد در موضوعات سیاست علم، فناوری و نوآوری از دهه 1950 تا 2020 گردآوری و با روش تحلیل مضامین مطالعه شده است.
در نتیجه این بررسی و با استخراج مضامین کلیدی از اسناد پژوهشی در مجموع 6 نسل از دیدگاهها در سیاست نوآوری که هر یک در دوره تاریخی متفاوتی ظهور و گسترش یافتهاند، معرفی شد که به ترتیب از نسل اول (دهه 1940) تا ششم (دهه حاضر) عبارتاند از: نسلهای سیاست نوآوری خطی، مأموریتگرای سنتی، هنجاری، نظاممند، تحولگرا و مأموریتگرای جدید.
تحول نظری نسلهای سیاست نوآوری نشان میدهد که همراستا با گستردهتر شدن معنای نوآوری و شناسایی علل بیشتر برای شکست آن، دلایل و توجیهات بیشتری برای نقشآفرینی دولت در جبران شکست نوآوری معرفی شدهاست.
این مطالعه نشان میدهد بر اساس بینش نسلهای متأخر مطالعات، دستورکار سیاست نوآوری باید با مشارکت گروههای مختلف اجتماعی در حوزههای صنعتی و اجتماعی متنوع و با درنظر داشتن هزینههای اجتماعی و محیطزیستی تدوین شود.
در نتیجه این بررسی و با استخراج مضامین کلیدی از اسناد پژوهشی در مجموع 6 نسل از دیدگاهها در سیاست نوآوری که هر یک در دوره تاریخی متفاوتی ظهور و گسترش یافتهاند، معرفی شد که به ترتیب از نسل اول (دهه 1940) تا ششم (دهه حاضر) عبارتاند از: نسلهای سیاست نوآوری خطی، مأموریتگرای سنتی، هنجاری، نظاممند، تحولگرا و مأموریتگرای جدید.
تحول نظری نسلهای سیاست نوآوری نشان میدهد که همراستا با گستردهتر شدن معنای نوآوری و شناسایی علل بیشتر برای شکست آن، دلایل و توجیهات بیشتری برای نقشآفرینی دولت در جبران شکست نوآوری معرفی شدهاست.
این مطالعه نشان میدهد بر اساس بینش نسلهای متأخر مطالعات، دستورکار سیاست نوآوری باید با مشارکت گروههای مختلف اجتماعی در حوزههای صنعتی و اجتماعی متنوع و با درنظر داشتن هزینههای اجتماعی و محیطزیستی تدوین شود.
هدف از انجام این پژوهش شناسایی و احصای خلأهای سیاستی سند تحول بنیادین آموزش و پرورش است. روش پژوهش کیفی از نوع فراترکیب و جامعه تحقیق پژوهشهای انجام شده در طول یک دهه از سال 1390 تا 1400 است.
بر این اساس 40 مقاله به طور هدفمند انتخاب شدند. ابزار جمعآوری دادهها فیشبرداری کیفی است که همزمان با فرایند جمعآوری اطلاعات، یافتههای حاصله دستهبندی، کدگذاری و تجزیه و تحلیل شدند.
یافتهها حاکی از آن است که ظرفیتهای مغفول احصاشده در چهار دسته سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی طبقهبندی شدند.
ظرفیت مغفول سیاسی به باورمند نبودن سیاستگذاران به پدیده تحول، استفاده نکردن بهینه از ظرفیت نهادهای فراقوهای، ضعف نگاه آیندهگرایانه، ضعف پاسخگویی و تعهد به اجرا مربوط است. ظرفیتهای مغفول اجتماعی معطوف به ضعف فرایند گفتمانسازی، توافق جمعی، تعاملات اثربخش دروندستگاهی و بروندستگاهی بوده و ظرفیتهای مغفول فرهنگی دربرگیرنده ضعف پاسداشت فرهنگ ملی، تکثر و تعامل فرهنگی، ضعف سواد فرهنگی و در نهایت، ظرفیتهای مغفول آموزشی بر کمتوجهی به آموزش همهجانبه و پایدار و کمتوجهی به نقش فرد در هویتسازی متمرکز است.
از آنجا که آشنایی سیاستگذاران و برنامهریزان با ظرفیتهای مغفول سند تحول بنیادین آموزش و پرورش بسیار مؤثر است؛ بنابراین اتخاذ رویکرد جامع و یکپارچه، فاصله گرفتن از نگاه جزئی به ابعاد مختلف تربیت، برخورد متوازن و همهجانبه با همه ابعاد حوزههای مغفول لازم و ضروری است.
بر این اساس 40 مقاله به طور هدفمند انتخاب شدند. ابزار جمعآوری دادهها فیشبرداری کیفی است که همزمان با فرایند جمعآوری اطلاعات، یافتههای حاصله دستهبندی، کدگذاری و تجزیه و تحلیل شدند.
یافتهها حاکی از آن است که ظرفیتهای مغفول احصاشده در چهار دسته سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی طبقهبندی شدند.
ظرفیت مغفول سیاسی به باورمند نبودن سیاستگذاران به پدیده تحول، استفاده نکردن بهینه از ظرفیت نهادهای فراقوهای، ضعف نگاه آیندهگرایانه، ضعف پاسخگویی و تعهد به اجرا مربوط است. ظرفیتهای مغفول اجتماعی معطوف به ضعف فرایند گفتمانسازی، توافق جمعی، تعاملات اثربخش دروندستگاهی و بروندستگاهی بوده و ظرفیتهای مغفول فرهنگی دربرگیرنده ضعف پاسداشت فرهنگ ملی، تکثر و تعامل فرهنگی، ضعف سواد فرهنگی و در نهایت، ظرفیتهای مغفول آموزشی بر کمتوجهی به آموزش همهجانبه و پایدار و کمتوجهی به نقش فرد در هویتسازی متمرکز است.
از آنجا که آشنایی سیاستگذاران و برنامهریزان با ظرفیتهای مغفول سند تحول بنیادین آموزش و پرورش بسیار مؤثر است؛ بنابراین اتخاذ رویکرد جامع و یکپارچه، فاصله گرفتن از نگاه جزئی به ابعاد مختلف تربیت، برخورد متوازن و همهجانبه با همه ابعاد حوزههای مغفول لازم و ضروری است.
امروزه شهرهای بسیاری در جهان برای سیاستگذاری بهمنظور تبدیل به شهری هوشمند تلاش میکنند. این پژوهش با هدف شناسایی راهکارهای سیاستی پیشرانگذار به شهر هوشمند با بهرهگیری از واکاوی مؤلفههای اساسی تحقق اینگونه شهرها در کلانشهر اهواز تحقیق کرده است.
بر اساس یافتههای تحقیق، 8 مؤلفه محیط هوشمند، اقتصاد هوشمند، زندگی هوشمند، حکمروایی هوشمند، مردم هوشمند، فناوری اطلاعات و ارتباطات، عوامل جنبی و انعطا فپذیری شهروندان با بهرهگیری از روش تحلیل عامل اکتشافی به عنوان مؤلفههای مؤثر در گذار اهواز به شهر هوشمند شناسایی شدند. سپس الگویی از هوشمندسازی کلانشهر اهواز ارائه شد.
بر مبنای این الگو، جهت دستیابی به شهری بهرهور، انسانگرا، سالم، رقابتجو و مبتنی بر توسعه پایدار به هدف نهایی ارتقای کیفیت زندگی در چارچوب محیط هوشمند، زندگی هوشمند و اقتصاد هوشمند سیاستگذار لازم است به 3 مؤلفه پیشران و موتور محرکه تحقق شهر هوشمند، یعنی مردم، نهاد (حکمروایی هوشمند و بازیگران نهادی) تحقق شهر هوشمند اهواز با مرکزیت سرمایه اجتماعی و انسانی توجه خاصی کند.
بر اساس یافتههای تحقیق، 8 مؤلفه محیط هوشمند، اقتصاد هوشمند، زندگی هوشمند، حکمروایی هوشمند، مردم هوشمند، فناوری اطلاعات و ارتباطات، عوامل جنبی و انعطا فپذیری شهروندان با بهرهگیری از روش تحلیل عامل اکتشافی به عنوان مؤلفههای مؤثر در گذار اهواز به شهر هوشمند شناسایی شدند. سپس الگویی از هوشمندسازی کلانشهر اهواز ارائه شد.
بر مبنای این الگو، جهت دستیابی به شهری بهرهور، انسانگرا، سالم، رقابتجو و مبتنی بر توسعه پایدار به هدف نهایی ارتقای کیفیت زندگی در چارچوب محیط هوشمند، زندگی هوشمند و اقتصاد هوشمند سیاستگذار لازم است به 3 مؤلفه پیشران و موتور محرکه تحقق شهر هوشمند، یعنی مردم، نهاد (حکمروایی هوشمند و بازیگران نهادی) تحقق شهر هوشمند اهواز با مرکزیت سرمایه اجتماعی و انسانی توجه خاصی کند.
مطالعات سیاست نوآوری آمیزهای گسترده از دیدگاهها با مبانی فکری مختلف در خصوص چرایی و چگونگی هدایت نوآوری در مسیر مصالح جامعه است. هدف این مقاله شناسایی و توصیف جریانهای نظری غالب در طی تحول تاریخی این مطالعات و تبیین وجوه تمایز پاسخهای این جریانها به پرسشهای کلیدی سیاست نوآوری است. به این منظور مجموعهای از اسناد پژوهشی پراستناد در موضوعات سیاست علم، فناوری و نوآوری از دهه 1950 تا 2020 گردآوری و با روش تحلیل مضامین مطالعه شده است.
در نتیجه این بررسی و با استخراج مضامین کلیدی از اسناد پژوهشی در مجموع 6 نسل از دیدگاهها در سیاست نوآوری که هر یک در دوره تاریخی متفاوتی ظهور و گسترش یافتهاند، معرفی شد که به ترتیب از نسل اول (دهه 1940) تا ششم (دهه حاضر) عبارتاند از: نسلهای سیاست نوآوری خطی، مأموریتگرای سنتی، هنجاری، نظاممند، تحولگرا و مأموریتگرای جدید.
تحول نظری نسلهای سیاست نوآوری نشان میدهد که همراستا با گستردهتر شدن معنای نوآوری و شناسایی علل بیشتر برای شکست آن، دلایل و توجیهات بیشتری برای نقشآفرینی دولت در جبران شکست نوآوری معرفی شدهاست.
این مطالعه نشان میدهد بر اساس بینش نسلهای متأخر مطالعات، دستورکار سیاست نوآوری باید با مشارکت گروههای مختلف اجتماعی در حوزههای صنعتی و اجتماعی متنوع و با درنظر داشتن هزینههای اجتماعی و محیطزیستی تدوین شود.
در نتیجه این بررسی و با استخراج مضامین کلیدی از اسناد پژوهشی در مجموع 6 نسل از دیدگاهها در سیاست نوآوری که هر یک در دوره تاریخی متفاوتی ظهور و گسترش یافتهاند، معرفی شد که به ترتیب از نسل اول (دهه 1940) تا ششم (دهه حاضر) عبارتاند از: نسلهای سیاست نوآوری خطی، مأموریتگرای سنتی، هنجاری، نظاممند، تحولگرا و مأموریتگرای جدید.
تحول نظری نسلهای سیاست نوآوری نشان میدهد که همراستا با گستردهتر شدن معنای نوآوری و شناسایی علل بیشتر برای شکست آن، دلایل و توجیهات بیشتری برای نقشآفرینی دولت در جبران شکست نوآوری معرفی شدهاست.
این مطالعه نشان میدهد بر اساس بینش نسلهای متأخر مطالعات، دستورکار سیاست نوآوری باید با مشارکت گروههای مختلف اجتماعی در حوزههای صنعتی و اجتماعی متنوع و با درنظر داشتن هزینههای اجتماعی و محیطزیستی تدوین شود.
تاکنون الگوهای مختلفی از زیستبوم (بومسازگان) نوآوری شکل گرفته که نواحی نوآوری، جدیدترین آنهاست. این نواحی به سرعت در مناطق شهری سراسر دنیا ظاهر شده و با ایجاد تحول در نوآوری و اقتصاد منطقهای توجه اندیشمندان را به خود جلب کردهاند.
در ایران نیز مناطقی با عنوان ناحیه نوآوری در حال ظهور است. با این حال، تعداد پژوهشهایی که به ارائه تصویر دقیقی از این مفهوم بپردازد، اندک است.
پژوهش حاضر با مرور پژوهشهای انجام شده، به شناسایی و تبیین مؤلفههای مفهوم ناحیه نوآوری میپردازد. بدینمنظور 59 پژوهش علمی به روش فراترکیب مطالعه شده و مدلی متشکل از 4 مؤلفه اصلی این مفهوم شامل آثار و پیامدها، نظریات پشتیبان، کارکردها و بازیگران ارائه شده است.
در نهایت به دلالتهایی برای سیاستگذاری نواحی نوآوری در ایران اشاره شده که توجه به نقش دانشگاهها در ایجاد نهاد مدیریت ناحیه نوآوری، سیاستگذاری در حوزه املاک برای جلب همکاری شرکتهای فعال این حوزه، شناسایی مناطق مستعد با ارزیابی داراییهای شبکهای منطقه، تسهیل استقرار شرکتهای نوپا در اماکن با کاربری مسکونی، تسهیل ایجاد نواحی نوآوری در اطراف دانشگاهها و کاهش ریسک پدید آوردن کسبوکارهای نوپا با ساختن فضای کار اشتراکی و اقامتگاههای موقت، از جمله این دلالتهاست.
در ایران نیز مناطقی با عنوان ناحیه نوآوری در حال ظهور است. با این حال، تعداد پژوهشهایی که به ارائه تصویر دقیقی از این مفهوم بپردازد، اندک است.
پژوهش حاضر با مرور پژوهشهای انجام شده، به شناسایی و تبیین مؤلفههای مفهوم ناحیه نوآوری میپردازد. بدینمنظور 59 پژوهش علمی به روش فراترکیب مطالعه شده و مدلی متشکل از 4 مؤلفه اصلی این مفهوم شامل آثار و پیامدها، نظریات پشتیبان، کارکردها و بازیگران ارائه شده است.
در نهایت به دلالتهایی برای سیاستگذاری نواحی نوآوری در ایران اشاره شده که توجه به نقش دانشگاهها در ایجاد نهاد مدیریت ناحیه نوآوری، سیاستگذاری در حوزه املاک برای جلب همکاری شرکتهای فعال این حوزه، شناسایی مناطق مستعد با ارزیابی داراییهای شبکهای منطقه، تسهیل استقرار شرکتهای نوپا در اماکن با کاربری مسکونی، تسهیل ایجاد نواحی نوآوری در اطراف دانشگاهها و کاهش ریسک پدید آوردن کسبوکارهای نوپا با ساختن فضای کار اشتراکی و اقامتگاههای موقت، از جمله این دلالتهاست.
شماره ۴۳ فصلنامه مطالعات راهبردی سیاستگذاری عمومی (تابستان ۱۴۰۱) به صاحب امتیازی مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری منتشر شد.
هدف پژوهش حاضر، شناسایی و تحلیل راهبردها و بسترهای مدیریت استعداد در آموزش عالی ایران به روش آمیخته اکتشافی بود.
جامعه آماری پژوهش حاضر را اعضای هیأت علمی دانشگاههای سراسری شهر تهران تشکیل دادند که در مرحله کیفی با استفاده از نمونهگیری هدفمند تعداد 15 نفر و در مرحله کمی تعداد 122 نفر به روش نمونهگیری تصادفی خوشهای چند مرحلهای انتخاب شدند. برای تحلیل دادههای کیفی از تکنیک تحلیل موضوعی (تم) و به منظور تحلیل دادههای کمی از مدل معادلات ساختاری با نرمافزار PLS استفاده شد.
یافتهها نشان داد مقولههای جو سازمانی (منزلت اجتماعی و حرفهای، مدیریت مشارکتی)، تسهیلات سازمانی (فیزیکی، انسانی) و ساختار پویا (استقرار شایستهسالاری، روابط سازمانی مناسب) از بسترهای مورد نیاز و مقولههای توسعه آموزش(فرصتهای مطالعاتی کافی، آموزش اعضای هیئت علمی)، تمرکززدایی (آزادسازی نقد علمی، تفویض اختیار، حمایت مادی و معنوی)، طرح مدیریت استعداد (پرورش مدیران دانشگاه، آیندهنگری) از راهبردهای مورد نیاز برای اجرای مدیریت استعداد هستند. نتایج یافتههای دیگر پژوهش نشان داد که عوامل ساختار پویا، تسهیلات سازمانی، جو سازمانی تاثیر معنیداری بر راهبردهای مدیریت استعداد دارد.
بنابراین عملکرد دانشگاهها را میتوان با شکوفایی استعدادهای اعضای هیأت علمی در زمینه آموزش، پژوهش و فناوری و فراهم کردن فرصتهایی برای توسعه و رشد آنها بهبود بخشید. بر این اساس تهیه یک طرح جامع مدیریت استعداد اعضای هیأت علمی در نظام آموزش عالی، تسهیل زیرساختهای مطالعاتی و پژوهشی کشور، ساماندهی فرصتهای مطالعاتی و بورس تحصیلی خارج از کشور از جمله پیشنهادات سیاستی این پژوهش است.
جامعه آماری پژوهش حاضر را اعضای هیأت علمی دانشگاههای سراسری شهر تهران تشکیل دادند که در مرحله کیفی با استفاده از نمونهگیری هدفمند تعداد 15 نفر و در مرحله کمی تعداد 122 نفر به روش نمونهگیری تصادفی خوشهای چند مرحلهای انتخاب شدند. برای تحلیل دادههای کیفی از تکنیک تحلیل موضوعی (تم) و به منظور تحلیل دادههای کمی از مدل معادلات ساختاری با نرمافزار PLS استفاده شد.
یافتهها نشان داد مقولههای جو سازمانی (منزلت اجتماعی و حرفهای، مدیریت مشارکتی)، تسهیلات سازمانی (فیزیکی، انسانی) و ساختار پویا (استقرار شایستهسالاری، روابط سازمانی مناسب) از بسترهای مورد نیاز و مقولههای توسعه آموزش(فرصتهای مطالعاتی کافی، آموزش اعضای هیئت علمی)، تمرکززدایی (آزادسازی نقد علمی، تفویض اختیار، حمایت مادی و معنوی)، طرح مدیریت استعداد (پرورش مدیران دانشگاه، آیندهنگری) از راهبردهای مورد نیاز برای اجرای مدیریت استعداد هستند. نتایج یافتههای دیگر پژوهش نشان داد که عوامل ساختار پویا، تسهیلات سازمانی، جو سازمانی تاثیر معنیداری بر راهبردهای مدیریت استعداد دارد.
بنابراین عملکرد دانشگاهها را میتوان با شکوفایی استعدادهای اعضای هیأت علمی در زمینه آموزش، پژوهش و فناوری و فراهم کردن فرصتهایی برای توسعه و رشد آنها بهبود بخشید. بر این اساس تهیه یک طرح جامع مدیریت استعداد اعضای هیأت علمی در نظام آموزش عالی، تسهیل زیرساختهای مطالعاتی و پژوهشی کشور، ساماندهی فرصتهای مطالعاتی و بورس تحصیلی خارج از کشور از جمله پیشنهادات سیاستی این پژوهش است.
هدف مقاله استخراج پیشرانهای مهم توسعه صادرات، تدوین سناریوها و ارائه راهبردهای مهم برای توسعه صادرات بخش کشاورزی است.
اطلاعات مورد نیاز در قالب پرسشنامه دلفی و از نظر متخصصین و کارشناسان استخراج و پیشرانهای مؤثر بر توسعه صادرات شناسایی شد. این راهبردها میتواند در برنامهریزی و سیاستگذاری راهنمای مدیران کشور باشد.
برای این منظور از روش تحلیل ماتریس اثرات متقاطع استفاده شد. از بین پیشرانهای مهم پنج پیشران مهمترین بودند: تقویت ساختاری و محتوایی در حوزه بازاریابی، بستهبندی بر اساس سلایق بازار، تولید محصولات با کیفیت صادرات محور، برقراری روابط تجاری قوی با کشورها، تشکیل اتحادیه صنفی صادرکنندگان. با استفاده از پیشرانهای شناساییشده فضای سناریو تدوین شد و سه سناریو که احتمال وقوع بیشتری داشتند شناسایی و تدوین شد و از بین آنها سناریوی دوم با 44 درصد به عنوان محتملترین سناریو انتخاب شد و سپس در قالب هر سناریو راهبردهایی مانند روشهای بستهبندی مطابق با سلیقه مصرفکننده، متنوعکردن محصولات، تولید محصولات مناسب از لحاظ کیفی مطابق خواست بازار هدف، افزایش تجارت خارجی به عنوان موارد مهم توسعه اقتصادی و منبع ارزآوری در هر کشور در نظر گرفته شد.
اطلاعات مورد نیاز در قالب پرسشنامه دلفی و از نظر متخصصین و کارشناسان استخراج و پیشرانهای مؤثر بر توسعه صادرات شناسایی شد. این راهبردها میتواند در برنامهریزی و سیاستگذاری راهنمای مدیران کشور باشد.
برای این منظور از روش تحلیل ماتریس اثرات متقاطع استفاده شد. از بین پیشرانهای مهم پنج پیشران مهمترین بودند: تقویت ساختاری و محتوایی در حوزه بازاریابی، بستهبندی بر اساس سلایق بازار، تولید محصولات با کیفیت صادرات محور، برقراری روابط تجاری قوی با کشورها، تشکیل اتحادیه صنفی صادرکنندگان. با استفاده از پیشرانهای شناساییشده فضای سناریو تدوین شد و سه سناریو که احتمال وقوع بیشتری داشتند شناسایی و تدوین شد و از بین آنها سناریوی دوم با 44 درصد به عنوان محتملترین سناریو انتخاب شد و سپس در قالب هر سناریو راهبردهایی مانند روشهای بستهبندی مطابق با سلیقه مصرفکننده، متنوعکردن محصولات، تولید محصولات مناسب از لحاظ کیفی مطابق خواست بازار هدف، افزایش تجارت خارجی به عنوان موارد مهم توسعه اقتصادی و منبع ارزآوری در هر کشور در نظر گرفته شد.
در میان منابع انسانی، توجه به مسائل جمعیتی به ویژه ساختار سنی جمعیت از اهمیت ویژه ای در مسیر رشد و توسعه اقتصادی جوامع برخوردار است. اگر برنامه ریزی لازم برای مواجهه با تغییرات ساختار سنی جمعیت در هر کشوری صورت گرفته باشد، میتواند موجبات رفاه آن کشور را فراهم سازد، اما اگر این تغییرات به یکباره و بدون برنامه ریزی اتفاق بیافتد، میتواند آسیب جدی بر اقتصاد کشورها وارد سازد.
هدف اصلی مطالعه حاضر، بررسی تأثیر پیری جمعیت بر تورم در دو گروه منتخب از کشورهای درحالتوسعه و توسعه یافته طی دوره زمانی 2000 تا 2018 با استفاده از روش دادههای تابلویی است.
نتایج تجربی تحقیق نشان میدهد که پیری جمعیت در هر دو گروه از کشورهای درحال توسعه و توسعه یافته، تأثیر منفی و معناداری بر نرخ تورم داشته است. همچنین رشد نقدینگی و رشد تولید، به ترتیب دارای تأثیر مثبت و منفی بر تورم در هر دو گروه از کشورها بوده، که این موضوع با انتظارات تئوریکی مطابقت دارد. از سوی دیگر، نتایج حاکی از آن است که افزایش امید به زندگی در هر دو گروه از کشورها، تأثیر منفی و معناداری بر تورم در دوره مورد مطالعه داشته است.
هدف اصلی مطالعه حاضر، بررسی تأثیر پیری جمعیت بر تورم در دو گروه منتخب از کشورهای درحالتوسعه و توسعه یافته طی دوره زمانی 2000 تا 2018 با استفاده از روش دادههای تابلویی است.
نتایج تجربی تحقیق نشان میدهد که پیری جمعیت در هر دو گروه از کشورهای درحال توسعه و توسعه یافته، تأثیر منفی و معناداری بر نرخ تورم داشته است. همچنین رشد نقدینگی و رشد تولید، به ترتیب دارای تأثیر مثبت و منفی بر تورم در هر دو گروه از کشورها بوده، که این موضوع با انتظارات تئوریکی مطابقت دارد. از سوی دیگر، نتایج حاکی از آن است که افزایش امید به زندگی در هر دو گروه از کشورها، تأثیر منفی و معناداری بر تورم در دوره مورد مطالعه داشته است.